محمدتقی فاضل میبدی
خلق همه سر به سر نهال خدایند
هیچ نه برکن تو زین نهال و نه بشکن
هیچ نه برکن تو زین نهال و نه بشکن
هر از چند گاهی شنیده می شود که در دیار مسلمانی کسی را به جرم تغییر عقیده،با عنوان ارتداد، به اعدام محکوم می کنند. و در جهان، بویژه طرفداران حقوق بشر، و در پی آن پاره ای کشورها درمقام ممانعت از این حکم مواضع تندی اتخاذ می نمایند. لازم دانسته شد تا با نگاهی دوباره به مبانی این فتوی ،ببینیم که آیا می توان کسی را به صرف تغییر عقیده به تیغ اعدام سپرد و اصل عدالت ،آزادی و حفظ حیات انسانی که اسلام بر آن پای فشرده است، نادیده انگاشت؟
به عنوان مقدمه:
تمدنی که انسان امروز وارث آن است از سرچشمههای اساطیر اولیه و گرایشهای ماورایی صبحدم تاریخ و اعتقادات گونهگون روییده است و به قول «پلوتارک» مورخ یونانی: هیچ تمدنی خالی از خاستگاه دینی و اعتقادی، از بستر تاریخ، برنخاسته است. اگر دغدغههای دینی و احساسات آیینی و مذهبی در سلوک آدمیان نمیبود، آداب و رسومی و تمدن و علومی نمیرست. و این کلام به این باز میگردد که دین و آیین ماورایی یک پدیده فطری و همزاد با آدمیان است و انسان نخستین به نیروی راز آلودی که نگاه دارنده زمین، آسمان و سراسر زندگی است، عمیقاً احساس وابستگی میکرد و انسانهای اولیه عموماً به نیروهای فراطبیعی باور داشتند. بسیاری از باورهای فرهنگی از این نوع گرایشها سرچشمه گرفته است، زیرا اگر تمام پرسشهای آدمی از زوایای علوم پاسخی بیابد، ولی این سؤال: آغاز و انجام جهان چیست؟ و خاستگاه و جایگاه انسان کدام است؟ همواره از نگاه علوم بیپاسخ است و یا پاسخ روشن و یکدستی ندارد.
بنابراین انسان برای اینکه آغاز و انجام خود و جهان را بداند و در برابر پرسشهای اولیه خود پاسخی بیابد، فطرتاً آیین ماورایی را برای خود برمیگزیند و جواب این سئوال را در آن سوی طبیعت و از ادیان مورد پذیرش خود میجوید. «دکارت هیچگاه در عرصه «امر ممتد» تماماً مکانیکی نمیاندیشید و با وجود آنکه میخواست همه چیز را بر تصورات واضح و متمایز بنا کند،پای هیولایی مبهم و خرد ناپسند به نام انزوا را در علم باز میکند.» (سروش، مبادی مابعد الطبیعی علوم نوین/ مقدمه/ ۱۵)
۲- از پدیدههای غیر قابل انکار، حضور ادیان مختلف و ملل و نحل گوناگون در تاریخ آیین آدمیان است و از سپیدهدم تاریخ تاکنون چه تعدادی دین به وجود آمده است، برای مورخان ادیان روشن نیست و هیچ دینی نتوانسته است ادیان دیگر را نسخ کرده و خود را دین غالب و برتر قرار دهد.
میتولوژی «علم الاساطیر» نشان میدهد که افسانههایی که بشر راجع به خلقت عالم و آدم داشته و یا از خدا و خدایان حکایت میکرده است، در میان فرق و اقوام یکسان نبوده و هر قومی با زبان خود و نوع نگاه خود به ناز و نیاز نشسته و هیچگاه به دنبال این نبوده تا نوع گرایش خود را به دیگری تحمیل کند ؛ البته هر دینداری ممکن است دین خود را حق بداند و ادیان دیگر را باطل اما اگر به دنبال تحمیل عقاید برمیآمدند، فرجام آن جنگهای خونینی بوده که در میان ادیان و مذاهب رخ مینموده است.
به تعبیر قرآن کریم: لکل جعلنامنکم شرعه ومنهاجا؛ ما برای هرکدام ازشما آیین و طریقه ای روشن قراردادیم.(مایده/۴۷) و در آیه دیگر: «لا یزالون مختلفین» این نوع اختلافات برافکندنی نیست. عارفان، که بر این نکته خوب تفطن یافته بودند، مرزهای ادیان را مانند دیواره هایی میدانند که وجودش مجازی ولی ضروری است و چون برگیری حقیقت واحدی بیش نخواهد بود.
همچو آن یک نور خورشید سما
صد بود نسبت به صحن خانهها
صد بود نسبت به صحن خانهها
لیک یک باشد همه انوارشان
چون که برگیری تو دیوار از میان
چون که برگیری تو دیوار از میان
ده چراغ در حاضر آری در مکان
هر یکی باشد به صورت غیر آن
هر یکی باشد به صورت غیر آن
فرق نتوان کرد نور هر یکی
چون بنورش روی آری بیشکی
چون بنورش روی آری بیشکی
اطلب المعنی من الفرقان قل
لا نفرق بین آحاد الرسل (مولوی)
لا نفرق بین آحاد الرسل (مولوی)
بنابراین، از نگاه عارفان، جنگ و جدالهای مذهبی، حاصل نظرهای کوتاهیاست که به ادیان ومذاهب دا رندولی هر کس دراین جهان قصه شوق خود را به زبانی میسراید:
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکی است
حرم و دیر یکی است سبحه و پیمانه یکی است
حرم و دیر یکی است سبحه و پیمانه یکی است
این همه جنگ و جدال باعث کوته نظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکی است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکی است
هر کس قصه شوقش به زبانی گوید
چون نکو مینگرم حاصل افسانه یکی است
(عماد خراسانی)
چون نکو مینگرم حاصل افسانه یکی است
(عماد خراسانی)
به تعبیرمولوی:
هندیان را اصطلاح هند مدح
سندیان را اصطلاح سند مدح
سندیان را اصطلاح سند مدح
مهم این است که در هر سری، سرّی از خدا باشد و در برابر او به تضرع و تحیر بنشیند:
گر مرشد ما پیر مغان شد چه تفاوت
در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست
(حافظ)
در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست
(حافظ)
پس ادعای اینکه همه ادیان باطلند جز یک دین، سخن نکوهیدهای است و در تاریخ نیز، چنین ادعایی جایی برای خود باز نکرده است.
پس مگو کاین جمله دینها باطلند
باطلان بر بوی حق دام دلند
باطلان بر بوی حق دام دلند
گویا مولوی این معنا را از قرآن کریم بر گرفته باشد:
ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابئین من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لا هم یحزنون (کسانی که ایمان آوردند و کسانی که به آیین یهود، صائبیان و نصارا گرویدند، هر گاه به خدا و روز رساخیز ایمان آوردند و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد خداوند مسلم است و هیچ گونه ترس و اندوهی برای آنان نیست.) (بقره/ ۶۱)
به هر روی حقیقت دین معشوقی است که با هزار جلوه خودنمایی میکند و هر کسی با دیده خود، آن جلوه را به تماشا مینشیند.
باعشق و ناز و دلبری در جلوه حور و پری هردم به شکل دیگری یارم ببازار آمده (مولوی)
باعشق و ناز و دلبری در جلوه حور و پری هردم به شکل دیگری یارم ببازار آمده (مولوی)
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
(فروغی بسطامی)
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
(فروغی بسطامی)
بیان شیوا و شیرین عارفان اشاره به آیه زیبای قرآن دارد:
لکل امّة جعلنا منسکاً هم ناسکوه فلا ینازعنک فی الامر … (برای هر امتی مناسکی قرار دادیم که آنها بدان عمل میکنند، پس نباید در این امر با تو به ستیزه برخیزند.) (سوره حج/ ۶۷)
بنابراین اختلاف ادیان و مذاهب و گوناگونی امم یک امر طبیعی و غیر قابل انکار است. آیه ذیل علت اختلاف امم را چنین تبیین میکند:
«… لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا و لو شاءالله لجعلکم امة واحدة و لکن لیبلوکم فی ما اتیکم …» (برای هر یک از شما امتها شریعت و راه روشنی قرار دادیم و اگر خدا میخواست شما را یک امت قرار میداد، ولی خواست تا شما را در آنچه داه است، بیازماید.) (مائده/ ۴۸)
«… لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا و لو شاءالله لجعلکم امة واحدة و لکن لیبلوکم فی ما اتیکم …» (برای هر یک از شما امتها شریعت و راه روشنی قرار دادیم و اگر خدا میخواست شما را یک امت قرار میداد، ولی خواست تا شما را در آنچه داه است، بیازماید.) (مائده/ ۴۸)
یکی از کارهای مهم پیامبر (ص) در مدینه به رسمیت شناختن ادیان الهی پیشین بود و در منشورنامه مدینه چنین آمد:
یهود بنی عوف نیز امتی هستند با مؤمنان، یهودیان به خود و مسلمانان به دین خود میباشند. (ابن هشام/ ۲/ ۱۲۶)
یهود بنی عوف نیز امتی هستند با مؤمنان، یهودیان به خود و مسلمانان به دین خود میباشند. (ابن هشام/ ۲/ ۱۲۶)
برخی با استناد به آیه شریفه: «و من یتبع غیر الإسلام دیناً فلن یقبل منه» (کسی که دینی غیر از اسلام بپذیرد، از او پذیرفته نمیشود.) (آل عمران/ ۸۵) میخواهند تمام ادیان الهی را، به جز اسلام باطل بدانند. مفسران، غالباً و از جمله علامه طباطبایی «اسلام» در آیه را تسلیم در برابر حق دانستهاند.
۳- یکی از نکات مشترک ادیان، بالأخص ادیان ابراهیمی، عزت و کرامت ذاتی انسان است؛ زیرا انسان در ادیان توحیدی،در بر دارنده روح خداوند است: «و نفخت فیه من روحی» (و خداوند تاج کرامت را بر سر بنیآدم نهاده است.) (حجر/ ۲۹) «لقد کرمنا بنی آدم» (ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم.)
تاج کرمناست بر فرق سرت
طوق اعطیناک آویز برت (مولوی)
طوق اعطیناک آویز برت (مولوی)
انبیای بزرگ تاریخ در برابر چه کسانی ایستادند؟به قول دکتر شریعتی کدام پیامبر با فیلسوف و متفکر و اندیشمند جنگیده و درگیر شده است؟ و به بیان نائینی: درگیری موسی با فرعون آیا بدان دلیل بود که فرعون خدا را قبول نداشت و یا به این دلیل بود که فرعون مردم را میترسانید و عزت و آزادی و کرامت آدمیان را زیر پا میگذاشت و مردم را تحقیر میکرد. «فاستخف قومه فاطاعوه» (فرعون مردم را تحقیر میکرد، تا مردم از او اطاعت کنند.) بنابراین انسان دارای هر عقیدهای که باشد، دارای کرامت ذاتی است. اصل ۲۳ قانون اساسی تصریح میدارد که:
«تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ کس را نمیتوان به صرف داشتن عقیدهای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد.» جالب اینکه این اصل در میان ۵۳ نفر تنها یک رأی مخالف داشت.
حضرت علی (ع) در فرازی از نامه خود به مالک اشتر میگوید: … افراد ملت یا هم دین تو هستند و یا هم نوع تو. (اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق) (نامه ۵۳) به گونهای با آنان مراوده نما که مسلمان از غیر مسلمان تمایز نیابد.
در ماده نخست اعلامیه حقوق بشر آمده است:
«تمام افراد بشر آزاد به دنیا میآیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند. همه دارای عقل و وجدان هستند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند.»
۴- بر اساس کرامت و عزتی که در ذات انسان نهفته است، برای حفظ این کرامت حقوقی متصور است که از آن به عنوان حقوق طبیعی یاد میشود.
۱- ۴- حق حیات: نخستین حقی که در اسلام برای هر انسانی بر آن تأکید شده است، حق حیات است و هیچ کس حق ندارد حیات کسی را تهدید کند. به گونهای که قتل یک انسان برابر قتل جمیع انسانها است. «من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسرائیل انه من قتل نفساً بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعاً و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعاً» (و نیز کسی حق ندارد حیات خود را ساقط کند و دست به انتحار بزند) (مائده/ ۳۲) و لا تقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیماً (نساء/ ۲۹) و این حق، در جمیع مراتب انسانی، از مرحله جنینی گرفته تا دوران کهولت و پیری،محفوظ است. به مردان دستور میدهد به زنهای مطلقه، اگر حامله باشند، باید انفاق کنید تا بچههای خود را با رشد و کمال وضع حمل نمایند. و ان کن اولات حمل فانفقوا علیهن حتی یضعن حملهن (طلاق/ ۶)
حضرت علی (ع) به مالک دستور میدهد: ایاک و الدماء و سفکها بغیر حلها … فلا تقوین سلطانک بسفک دم حرام … (بپرهیز از اینکه خونی را به ناحق بریزی … و حکومت خود را با ریختن خون افراد استوار مساز؛ زیراریختن خون حرام پایههای حکومت را سست و ویران میسازد.)
۲- ۴- حق آزادی. یعنی آزادی عقیده، اندیشه، بیان، رفتار و زیستن از حقوق مسلم آدمیان است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و در ماده نخست اعلامیه حقوق بشر بر آن تأکید و تصریح گشته است و آزادی حقی نیست که حاکمان برای شهروندان وضع کنند. بلکه این حق از حقوق طبیعی و خدادادی است و حاکمان باید از این اصل الهی حمایت و صیانت کنند و نگذارند کسی به حریم آزادی تجاوز نماید.
حضرت علی (ع) میفرماید: «و لا تکن عبد غیرک قد جعلک الله حراً» و یا «ان الناس کلهم احرار» (همه آدمیان آزادگانند.)
ماده اول اعلامیه حقوق بشر میگوید: «تمام افراد بشر آزاد به دنیا میآیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند. همه دارای عقل و وجدان میباشند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند.»
ماده هجدهم: «هر کس حق دارد از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهرهمند شود. این حق متضمن آزادی در تغییر مذهب یا عقیده و همچنین متضمن آزادی در اظهار عقیده و ایمان و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است.»
ماده نوزدهم: «هر کسی حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد.»
مرحوم شهید مطهری آزادی را یک حق مسلم فطری دانسته و میگوید:
«آزادی یکی از لوازم حیات و تکامل است، یعنی یکی از نیازهای موجود زنده، آزادی است. یکی از مقاصد انبیاء به طور کلی و به طور قطع این است که آزادی اجتماعی را تأمین کنند و با انواع بندگیهای اجتماعی و سلب آزادیهایی که در اجتماع هست، مبارزه کنند. (مطهری، آزادی معنوی، ص ۱۵)
در جای دیگر میگوید: «از دیدگاه اسلام، آزادی و دموکراسی بر اساس آن چیزی است که تکامل انسانی انسان ایجاب میکند، یعنی آزادی، حق انسان بما هو انسان است. حق ناشی از استعدادهای انسانی انسان است …» (مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۶۵)
دو مسأله در مورد آزادی مهم است؛ یکی اینکه هر کسی حق دارد، هر عقیدهای را برگزیند و به هر آیینی که خواست روی آورد و دیگر اینکه هیچ بیم و هراسی در ایمان ورزی و اعلام عقیده خود نداشته باشد و حکومت باید به گونهای عمل کند که هر کسی در بیان عقاید خود آزاد باشد.
دو مسأله در مورد آزادی مهم است؛ یکی اینکه هر کسی حق دارد، هر عقیدهای را برگزیند و به هر آیینی که خواست روی آورد و دیگر اینکه هیچ بیم و هراسی در ایمان ورزی و اعلام عقیده خود نداشته باشد و حکومت باید به گونهای عمل کند که هر کسی در بیان عقاید خود آزاد باشد.
حضرت علی (ع) به مالک اشتر میگوید: «واشعر قلبک الرحمة للرعیة و المحبة لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم اکلهم فانهم صنفان: اما اخ لک فی الدین و اما نظیر لک فی الخلق.» (قلب خویش را نسبت به رعیت مهربان کن و برای آنان با محبت و دلگرم باش و مانند درنده مباش که خوردن آنان را فرصت شماری، به تحقیق مردم دو دستهاند؛ یا برادر دینی تواند و یا در خلقت مانند تواند.» (نامه ۵۳)طبیعی است مرادازآزادی اظهارعقایدنه اینکه هرکسی هرسخن بی مبنایی رابه عنوان دین اظهارداردوخودرا،بدون مبنا و منطق متولی دین بداند.آزادی واقعیتی است که اگر در انسان تحقق نیابد به آنسانیت انسان آسیب بزرگی وارد شده است.امام علی(ع) می فرماید: من قصر عن احکام الحریه اعید الی الرق؛ هرکس ازویژگیهای آزادی، کم وکاستی داشته باشد،به بردگی بازمی گردد.(الحیات،ج۷ص۱۹۶) من قام بشرایط الحریه اهل للعتق؛ آن کس که شرایط آزادی در خود پدید آورد، شایسته آزادی است.(همان)دورازانصاف است که حریت و آزادی را تنها حریت از بردگی بدانیم و هیچ بهایی برای اندیشه و آیین آدمیان قایل نباشیم.
حفظ حقوق آدمیان بر اساس عقایدشان سخنی است که قرآن بر آن تأکید میورزد. آیه شریفه «لا اکراه فی الدین» (اجباری در دین نیست)، گویای این واقعیت است که دین تحمیل کردنی نیست و لزوماً از آدمیان میخواهد که به عقاید دیگران احترام بگذارند و کسی را نشاید تا دیگری را به تغییر عقیده اجبار نماید؛ البته این معنا گویای این نیست که هیچ مجادله و بحثی در درستی یا نادرستی عقاید صورت نگیرد، ولی بحث و جدال بر سر عقاید باید به نحو احسن و انتخاب شایسته بر اساس عقل و منطق باشد.
قرآن کریم،خطاب به مسلمانان، این سنت را چنین پایهریزی کرد: «ولا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن …» (با اهل کتاب جز با روش نیکو مجادله نکنید.) (عنکبوت/ ۴۶)
و در جای دیگر دعوت به راه حق را بر اساس حکمت و گفتار نیکو میداند (ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنة …). راغب اصفهانی حکمت را چنین معنا میکند: «… و الحکمه اصابه الحق بالعلم و العقل.» (حکمت راه را به عقل و علم پیوند میدهد.)
۳- ۴- به دنبال طرح حق حیات و حق آزادی، یعنی زندگی توأم با آزادی که اصل مسلم حقوق بشر و حق طبیعی است، باید دانست که آیا در اسلام در چه مواردی میتوان کسی را از حق حیات محروم کرد؟ آوردیم که اصل اولیه قرآن کریم حفظ حیات است و هر نوع قتلی حرام تلقی گشته است، «ولا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق. من قتل نفساً بغیر نفس او فساد فی الارض فکأنما قتل الناس جمیعاً» و همچنین میفرماید: «لا تقتلوا انفسکم» که در این آیات صریحاً قتل انسانها حرام گشته و کشتن یک انسان به منزله کشتن جامعه است. مواردی که بر اساس قرآن کریم حکم اعدام بر آن جاری میشود، دو مورد بیشتر نیست.
۱- یکی قتل عمد است، چنانچه کسی عمداً انسانی را به قتل برساند، اولیای دم میتوانند یکی از سه راه را برگزینند؛ نخست قصاص، دوم گذشت از قصاص و گرفتن خونبها و سوم گذشت از هر دو.
جالب اینکه پس از تشریع حکم قصاص (کتب علیکم القصاص) خداوند میفرماید: «فمن عفی له من اخیه شی فاتباع بالمعروف و اداء الیه باحسان ذلک تخفیف من ربکم …» (پس از حکم قصاص یک دستور اخلاقی و عاطفی قرار دارد و آن اینکه قاتل را به عنوان «برادر» یاد میکند که اگر از او درگذری، این تخفیف خداوند است و این روش تربیتی قرآن بر روش تقاص مقدم است.)
۲- مورد دومی که خداوند حکم اعدام را تشریع کرده است، مجازات کسانی است که فساد و محاربه میکنند.
«انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فساداً ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا فی الارض» (کیفر آنان که با خدا و پیامبرش به جنگ برمیخیزند و اقدام به فساد در روی زمین میکنند، (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله میکنند) فقط این است که اعدام شوند، یا به دار آویخته گردند یا (چهار انگشت از) دست راست و پای چپ آنها بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند. (مائده/ ۳۳)درمورد اینکه محارب کیست؟وحکم اوچگونه است فقها بحثهای فراوانی کرده اند که دراینجا مجال ذکرآن نیست.به نحو اجمال بایدگفت :معترضانی که به اعمال حکومتها اعتراض دارند و آشکارا اعتراض خود را بیان می کنند نه تنها محارب نیستند بلکه این از حقوق برسمیت شناخته شده آنان است. بلکه محارب کسی است که سلاح برکشد و مردم را بترساند و امنیت عمومی راسلب نماید.
ارتداد
معنای این واژه، بر اساس تعریف راغب اصفهانی این است: «ارتداد و رده بازگشت به راهی است که شخص از آن آمده است؛ ولی رده تنها در مورد کفر به کار میرود و ارتداد در مورد کفر و غیر آن است.»
ابن فارس در مقاییس اللغه میآورد؛ «مرتد را از آن روی مرتد گویند، چون خود را به کفر خویش باز میگرداند.»
فقها، بالاجماع، اصطلاح مرتد را چنین بازگو کردهاند: «به کفر گراییدن مسلمانی که اسلام را از روی عقل، اراده و بلوغ پذیرفته باشد» و تعریف روشنتر آن این است: کسی که از اسلام به کفر بازگردد. آیاتی که در بر دارنده این اصطلاح است؛ از این قرار است:
۱- «… و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا و اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون.» (هر کسی از شما از دینش برگردد و در حال کفر بمیرد، اعمالش در دنیا و آخرت باطل گردیده است و اینان از اصحاب دوزخند.» (بقره/ ۲۱۷)
در این آیه هیچگونه مجازات و حدی در این دنیا برای اصحاب ارتداد تشریع نگشته و خداوند، فقط از حبط اعمال و عذاب اخروی آنان خبر میدهد، مضافاً آنطور که صدر آیه گویای آن است، عدهای در ماههای حرام، که جنگ حرام بود، کارزار میکردند تا برخی را از جبهه اسلام به جبهه کفر برانند و سنگر مسلمانان را تخلیه نمایند و این کار بیشتر با فتنه انجام میگرفت و پس از ارتداد و فتنه همواره جنگ بر اسلام تحمیل میگشت، (… والفتنه اکبر من القتل و لا یزالون یقاتلونکم حتی یردوکم عن دینکم ان استطاعوا و من یرتد منکم عن دینه …)
بنابراین ارتداد در اینجا یعنی جبهه اسلام را خالی گذاشتن و به سوی کفر گراییدن است که در اینجا اگر عقوبت دنیوی هم مقرر گردد،چندان غیر معقول به نظر نمیرسد، همچنان که در غالب کشورهای جهان اگر در هنگام رویارویی سربازان، یک جبهه به سود جبهه مقابل پایگاه خود را ترک کند، مجازات سنگینی در پی خواهد داشت. به دلیل اینکه پس از ارتداد، تمام اسرار نظامی و غیر نظامی در اختیار دشمنان قرار میگیرد و تمام راهها برای نصرت و پیروزی مسدود میشود، یکی از ترفندهای دشمنان اسلام صدر اسلام این بود که به یاران خود میگفتند: شما بامدادان تظاهر به اسلام کنید و شامگاهان از اسلام بازگردید؛ با این عمل شک و تردید را در دل مسلمانان پدید آورید.
قرآن این ترفند را چنین بازگو میکند: «وقالت طائفة من اهل الکتاب آمنوا بالذی انزل علی الذین آمنوا وجه النهار و اکفروا آخره لعلهم یرجعون» (آل عمران/ ۷۲)
دقیقاً در پس توطئه ارتداد، حرکات سیاسی در جهت تضعیف نظام اسلامی نبوی وجود داشته،ایمان آوردن بعضی در روز و شامگاهان به کفر بازگشتن یک فعل و انفعال علمی و فکری نبود. بلکه نشانگر این بوده است تا با این کار «ارتداد» اصل اسلام را نابود کند.
زید بن اسلم از پیامبر چنین نقل میکند: «قال رسول الله: من غیر دینه فاضربوا عنقه»؛ (هر کس دینش را تغییر داد، گردن او را بزنید.) این روایت درکتب اهل سنت چند بار تکرار شده و کسانی که بر اساس این روایت یک فتوای همه جایی و همگانی بدون توجه به زوایای تاریخی میدهند، قابل تأمل است. علت اینکه از قول پیامبر (ص) آوردهاند: کافر مرتد از کافر حربی بدتر است، چون کافر مرتد اسرار نظامی مسلمین را در اختیار دارد، ولی کافر حربی ندارد.
در کتاب «الام» شافعی آمده است که پیامبر هنگام پیروزی بر مشرکان، همیشه آنان را نمیکشت، بلکه بر برخی منت مینهاد و از بعضی فدیه قبول میکرد و با برخی مفادات میکرد، اما در مورد افراد مرتد، یا اینکه آنان را میکشت و یا مسلمان میشدند. (الام، ۶/۱۵۶) این مسأله گویای این است که اسیر مشرک اسرار نظامی مسلمین را در اختیار نداشت، ولی مرتد دارای چنین امتیازی به سود دشمن بود.
۲- آیه دیگری که مربوط به ارتداد است، آیه ۵۳ سوره مائده میباشد: «یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه …» (ای کسانی که ایمان آوردهاید، هر کس از شما از آیین خود بازگردد (به خدا زیانی نمیرساند) خداوند جمعیتی را میآورد که آنها را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست دارند؛ در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند…)
مرحوم علامه طباطبایی این آیه را به آیات قبل مربوط میداند که از تولیت و استیلای غیر مسلمانان بر مسلمانان نهی شده است. (یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء …) منظور از استیلای غیر مسلمانان بر مسلمانان، برگشت دادن جامعه اسلامی به جامعه غیر اسلامی است و افراد تازه مسلمان هر لحظه در این دام بودند، تا با ارتداد خود دولت تازه تأسیس یافته پیامبر را به سقوط بکشاند و این نگرانی برای پیامبر را دلداری و دلگرمی میدهد و میفرماید اگر این قوم تازه مسلمانان به ارتداد روی میآورند، خداوند قوم دیگری را که شایستهترند، جایگزین میسازد. (فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه …) بنابراین مراد از ارتداد در اینجا،با دین بازی کردن و جبهه کفار علیه مسلمین تقویت کردن میباشد. پس از آیات یاد شده خداوند تأکید میکند: «یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الذین اتخذوا دینکم هزواً و لعبا من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و الکفار اولیاء و اتقوا الله ان کنتم صادقین.» (ای کسانی که ایمان آوردهاید، افرادی از اهل کتاب که آیین شما را به باد استهزا و بازی میگیرند و مشرکان را ولی خود انتخاب نکنید و از خدا بپرهیزید اگر ایمان دارید.) (مائده/ ۵۷)
در اینجا، جای طرح این پرسش است: اگر کسی در مسائل علمی و کلامی و فلسفی به نکاتی دست یافت که باورهای پیشین او را دگرگون کرد و یقین خود را در نسبت به پارهای از گزارههای دینی از دست داد،در اینجا آیا مشمول تعریف مرتد میشود، وانگهی اگر تعریف ارتداد بر چنین شخصی بار شود، حکم اعدام بر او جاری است؟ چون دگرگونی در عقیده و اندیشه به اختیار انسان نیست و در تعریف مرتد گفتهاند: کسی با اختیار از اسلام به کفر بازگردد. و انسان نمیتواند در برابر چیزی که برای او مسلم است، تسلیم نگردد. بنابراین باید بین ارتداد فکری با ارتداد سیاسی تمایز قایل شد.
بگذریم از اینکه در تعریف ارتداد، برخی از فقها دو نکته را متذکر شدهاند؛ یکی اظهار کفر و دیگری جهد و انکار ضروری دین. آیا با این تعریف و با توجه به شأن نزول آیات ارتداد، میتوان هر کسی را که در مرحله تحقیق به مطلبی دست یافت که بر خلاف مشهور بود، او را به تیغ ارتداد سپرد؟ به عبارت دیگر آیا با صرف تغییر عقیده، بدون اشعار و اجهار کفر، چنین فردی مرتد تلقی میشود؟ با بررسیهای تاریخی جریان ارتداد در عهد پیامبر (ص) و در روزگار خلیفه اول روشن میشود که یک جریان فتنه انگیزی و سیاسی بوده است. به قول ابن اعثم کوفی: گروهی بعد از مرگ پیامبر از دین بازگشتند تا دعوای نبوت کنند و بعضی بر آن شدند که باید مسلمین را از لحاظ مالی از پا درآورند و جلوی پرداخت زکات را گرفتند، تا جامعه مسلمین از لحاظ مالی و اقتصادی از پای درآید و گروهی دیگر پس از ارتداد زنی را به عنوان پیامبر انتخاب کردند… . (صرامی، احکام مرتد از دیدگاه اسلام، ص ۱۲۹)
بنابراین ارتداد در عهد پیامبر و خلیفه اول تنها تغییر عقیده نبوده است؛ بلکه تغییر عقیده همراه با فتنه و نفاق بوده است. کار ارتداد به جایی رسید که گروهی گرد مسیلمه کذاب را گرفتند و به نبوت او اقرار کردند. بعد از وفات پیامبر (ص) جامعه اسلامی با بحران «از دین برگشتگان روبرو شد و این جریان میرفت تا مسئله تفرقه و تشتت را در جامعه اسلامی زنده کند و اصحاب رده در پی آن بودند تا با طرح پیامبران دروغین و قیام در برابر خلیفه وقت و عدم پرداخت زکات به اهداف از بین بردن حکومت نایل شوند.
اما راجع به حکم اعدام که بر مرتد بار میشود، ما اگر ارتداد را یک عمل سیاسی و نفاق و فتنهانگیزی دانستیم، باید حکم آن را به عنوان تعزیر، در حوزه حکومت گذاشت. همچنان که محقق حلی (۶۷۶ – ۶۰۲ هـ) در شرایع الاسلام، ارتداد را از جمله جرایمی دانسته است که مجازات مقدر شرعی ندارد؛ یعنی از حوزه «حدود» خارج است و جزو «تعزیرات» میباشد. (شرایع/۴/ ۱۴۷)
شاید علت تعزیری بودن آن این است که ارتداد به تنهایی موضوع حکم نیست، بلکه ارتداد به اضافه فتنه و نفاق و آشکار کردن اسرار جامعه مسلمین به کفار و مشرکین است. در متون تاریخی از قتل چهار نفر در زمان پیامبر (ص) به عنوان مرتد یاد شده است که هیچ کدام از آنان تنها به خاطر ارتدادشان به مرگ محکوم نگشتند؛ مثلاً: عبدالله بن سعد بن ابی سرح ابتدا اسلام آورد و از کاتبان وحی بود، ولی در نوشتن وحی خیانت میکرد و کلمات را به دلخواه خود مینوشت و بعداً از اسلام به شرک بازگشت، پس از فتح مکه پیامبر (ص)دستورقتل اورا صادر کرد، اما با شفاعت عثمان از چنگال مرگ رهایی یافت و در زمان حکومت عثمان به صدارت رسد. کشته شد. عبدالله بن خطل که در مدینه از اصحاب پیامبر (ص) بود و از طرف پیامبر از پی جمع آوری زکات مأمور گشت و در انجام مأموریت، خدمتکار خود را کشت و مرتد گشت. در هنگام فتح مکه خود به قتل رسید و مقیس بن صحابه و ساره از کنیزان عبدالمطلب که اینها به جرم خیانت به مسلمین به مرگ محکوم گشتند. (احکام مرتد از دیدگاه اسلام،صرامی، ص ۱۲۶)
مرحوم بازرگان می گوید: بسیاری ازعلما و فقها، خاصه اکثریت اهل سنت، مرتدین و سب کنندگان را که با گفته یا عمل خود به خداوند، حضرت رسول( ص) یا به اسلام اهانت می کنند، محکوم به مرگ می دانند. درحقیقت گزارشهایی در مورد منازعه یا حمله به مخالفان یا معاندین اسلام در زمان حیات حضرت محمد(ص) و خلیفه اول رسیده است.در واقعیت آن عصر،ارتدادمنسوب به اشخاص بیش از مخالفت ساده دینی یاخروج ازاعتقاد یکتاپرستی بوده ودرموردمخالفتهای سیاسی،عقیدتی وقیام مسلحانه علیه امت تازه تولدیافته اسلام به کاربرده میشدیامربوط به خروج ازتعهدات و قراردادها بود که هدف آن سرکشی وشورش اعلام میشد.درغیراینصورت چگونه می توان اجازه، یا حتی دستور صدور مرگ و حکم اعدام یا هرگونه خشونت دیگر را بخاطر ایمان و اعتقاد دینی تصور کرد؟ قرآن دقیقا اعلام کرده است:در دین هیچ اکراه و اجباری وجود ندارد. (لااکراه فی الدین) خداوند بیش از صد بار این نکته را برای حبیب خود تکرار کرده است که رسالت تو شاهد بودن و دادن امید و بیم به انسانها برای آخرت آنها و پرتو افکندن بدون آنکه خود را مسئول، مراقب، مامور و گزارشگر عقاید و اعمال اشخاص بدانی. در مورد تنبیه یا تعیین سرنوشت کافران ومنافقان، خداوند است که تصمیم می گیرد و کیفر خواهد داد. از نظر قرآن، معتقد بودن یا نبودن انسانها از امور شخصی محسوب می شود و در رابطه مستقیم با خداوند خالق بوده و بستگی به تشخیص خود اشخاص دارد. (قل یاایها الناس قدجائکم الحق من ربکم فمن اهتدی فانما یهتدی لنفسه و من ضل فانما یضل علیها و ما انا علیکم بوکیل. یونس/۱۰۸)
در اینجا باز میگردیم به روایاتی که در عصر ائمه (ع) صادر گشته است. پارهای از این روایات حکم مرتد را، به طور مطلق، اعدام میداند.
۱- حسن بن سعید میگوید: دست نوشتهای را دیدم که مردی خطاب به امام رضا (ع) نوشته بود: آیا کسی که مسلمان متولد شده و سپس کافر گشته و از اسلام خارج شده توبه داده میشود یا بدون توبه کشته میشود؟ حضرت در پاسخ فرموده بود: کشته میشود. آیا با این سند که از دست نوشته مردی روایت شده میتوان فتوای قتل کسی را صادر کرد که تغییر عقیده داده است؟ آیا چنین روایتی،که در صدور آن اعتماد چندانی نیست، با آیات عدم اکراه و اجبار در دین و عدالت و رحمت قرآنی در تضاد نیست؟ در اینجا تنها صحت سند روایت کافی نیست، بلکه باید مضمون و دلالت روایت با محتوای قرآن و عدل خداوندی در تعارض نباشد. جز این که بگوییم ارتداد در روایت، همان ارتداد توأم با رفتارهای سیاسی و براندازانه است.
۲- در موثقه عمار ساباطی از قول اما صادق (ع) آمده است: هر مسلمانی میان سایر مسلمین مرتد گردد و نبوت پیامبر اسلام را انکار نماید و وی را تکذیب کند، خونش بر هر کس که این موضوع را از او شنید،مباح است و بر امام است که وی را بدون توبه دادن بکشد.
این روایت هر چند از آن به عنوان موثقه یاد شده است، اما در بخش نخست آن دعوت به نوعی ترور یا هرج و مرج است؛ چه طور میشود در جامعهای قانونمندو دارای دستگاه قضایی، از قول امام (ع) گفته شود: هر کس از کسی تکذیب پیامبر را شنید میتواند او را بکشد. اگر گفته شود در آخر روایت آمده است که امام وقت باید او را بدون توبه به قتل برساند؛ میتوان گفت آنچه موضوع حکم در این روایت قرار گرفته است، جحد و یا تکذیب پیامبر است. و این کار با تغییر عقیده تفاوت دارد. به تعبیر دیگر جحد و یا انکار یک نوع مبارزه و در نهایت براندازی یک نظام دینی است. و این کار در غالب نظامهای دنیا مجازاتی سخت در پی دارد. بنابراین نمیتوان با این روایت نیز، فتوای قتل کسی که تغییر عقیده داده است، را صادر کرد.
این روایت هر چند از آن به عنوان موثقه یاد شده است، اما در بخش نخست آن دعوت به نوعی ترور یا هرج و مرج است؛ چه طور میشود در جامعهای قانونمندو دارای دستگاه قضایی، از قول امام (ع) گفته شود: هر کس از کسی تکذیب پیامبر را شنید میتواند او را بکشد. اگر گفته شود در آخر روایت آمده است که امام وقت باید او را بدون توبه به قتل برساند؛ میتوان گفت آنچه موضوع حکم در این روایت قرار گرفته است، جحد و یا تکذیب پیامبر است. و این کار با تغییر عقیده تفاوت دارد. به تعبیر دیگر جحد و یا انکار یک نوع مبارزه و در نهایت براندازی یک نظام دینی است. و این کار در غالب نظامهای دنیا مجازاتی سخت در پی دارد. بنابراین نمیتوان با این روایت نیز، فتوای قتل کسی که تغییر عقیده داده است، را صادر کرد.
۳- در روایتی معتبر محمد بن مسلم از امام باقر نقل میکند: هر کس نبوت پیامبری را انکار نماید و او را تکذیب کند خونش مباح است، زیرا او مرتد است.
جمله «دمه مباح» باز دعوت به یک نوع ترور است واین که هر کس بتواند دست به سلاح برد و کسی را به عنوان انکار کننده پیامبری به قتل برساند، به نظر میرسد این روایت و امثال آن در مقام اجمال و اهمال است.درهرصورت، نمیتوان با این روایات فرمان قتل کسی را،تنها بخاطرتغییرعقیده، صادر کرد و یا کسی را بدون حضور در محکمه قضایی کشت. اسلامی که در مورد خون به تعبیر فقهاء «دماءو فروج» یعنی خون و ناموس بیش از سایر موضوعات حساس است، چطور میتوان بنام اسلام کسی را به جرم اینکه تغییر عقیده داده است به دست هر کسی کشت؟
مرحوم آیت الله خوانساری در جامع المدارک میگوید: با اخبار آحاد یعنی اخباری که ظن آور است و استناد آن به امام معصوم (ع) چندان روشن نیست، نمیتوان خون کسی را مباح دانست.
۴- فضیل بن یسار از امام صادق نقل میکند: مرد مسلمانی که از اسلام به مسیحیت گراییده بود نزد امیرالمؤمنین (ع) آوردند. پس حضرت او را توبه دادند و او توبه را برنتافت و قبول نکرد در این حالت علی (ع) موهایش را گرفت و فرمود: ای بندگان خدا او را لگدمال کنید. مردم چنان لگدمالش کردند که مرد.
اشکال مهمی که در این روایت به نظر میرسد این است که آیا کسی به صرف این که مسیحی شده و با ختیار عقیده خود را عوض کرده است، میتوان چنین حکمی درباره او صادر کرد. البته روایتی از قول پیامبر خطاب به امام علی (ع) چنین آمده است: هر گاه دیدی که مردم از مسیر هدایت به گمراهی منحرف شدهاند با آنان مبارزه کن؛ زیرا تو مبتلا به مردمی میشوی که اقدام به تأویل قرآن میکنند. دچار شبهات می شوند، شراب را حلال میدانند … . حضرت به پیامبر عرض کرد آیا جزء مرتدین هستند و یا از فتنهگران میباشند. پیامبر در جواب فرمودۀ آنان از فتنهگران هستند. روشن است که فتنه در یک جامعه بسی بالاتر از ارتداد است. زیرا ارتداد به تنهایی و یا تغییر عقیده در یک فرد جامعه را گرفتار تشویش و پریشانی نمیکند اما اگر این ارتداد به فتنه تبدیل شد، یک جرم به حساب میآید. همانطور که ارتداد اهل «رده» پس از مرگ پیامبر از راه عدم پرداخت زکات به عنوان یک جرم سیاسی تلقی گشت و خلیفه اول با آنان به مبارزه برخاست.
همانطور که اشاره شد بنا به نقل منابع تاریخی ارتداد پس از رحلت پیامبر اسلام (ص)، با ادعای نبوت پیوند داشت و به اصطلاح ارتداد همراه با «تنبّی» بود. یعنی دستگاهی در برابر قرآن و پیامبر بنا کرده بودند.
آیت الله منتظری می گوید: انتخاب دین و عقیده یا تغییر آن غیر از ارتداد است. کسی که درصدد رسیدن به دین و عقیده مطابق با واقع باشد، طبعا دین خاص یا عقیده خاصی را انتخاب می کند یا آنرا تغییر می دهد و در هر دو حال، خود را محق و طالب حق و حقیقت میداند؛ هرچندممکن است به نظر دیگری دین و عقیده او باطل باشد. اما شخص مرتددرصدد رسیدن به حق نیست؛بلکه او می داند حق چیست و کجاست و با این حال درصدد مبارزه و عناد با حق است و از این جهت در جوهر ارتداد ، عناد و جهد و لجاجت وجوددارد…. در ارتداد علاوه بر جحد و عناد مرتدان، نوعی محاربه با مسلمانان به چشم می خورد. (آیت الله منتظری،حکومت دینی و حقوق انسان، ص۱۳۰و۱۳۱)
تاریخمندی احکام
یک اصلی که در اجتهاد و در صدور احکام بر مبنای شرع باید لحاظ کرد، آن اصل شأن نزول آیات و تاریخمند بودن احکام است. یعنی باید دید زمان و شرایط پیرامون تا چه میزان در تشریع حکم دخالت داشته است. شارع مقدس هیچ گاه در عالم خلاء و دور از واقعیتهای خارجی حکمی را تشریع نکرده است. همانطور که احکام امضایی اسلام به خاطر حفظ شرایط و تأمین مصالح زمان خود بوده است.
درباره حکم ارتداد نباید از انگیزههای ارتداد و شرایط آن و سایر مسائلی که در موضوع ارتداد دخالت داشتهاند، غافل بود. در یک نگاه تاریخی از عوامل عمده دیگر ارتداد، تحریک یهودیان و تشکیل شبکههای جاسوسی بوده است. آیهای که در این باره نازل شد، چنین است:» و قالت طائفه من اهل الکتاب امنوا بالذی انزل علی الذین امنوا وجه النهار و اکفروا آخره لعلهم یرجعون.» (و جمعی از اهل کتاب (از یهود) گفتند:
(بروید در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز، کافر شوید (و باز گردید). شاید آنها از آیین خود بازگردند. و این توطئه کافی است، تا آن را متزلزل سازید.) (آل عمران/ ۷۲)
بنابراین، با نگاه به جریان کلی قرآن که:
۱- غالب آیات انسانها را به تعقل و تفکر و تدبر دعوت میکند،
۲- آزادی عقیده و نفی اکراه در انتخاب دین را ارج مینهد،
۳- کرامت ذاتی برای بنیآدم قائل است،
۴- کشتن انسانها – جز در دو مورد- حرام دانسته است،
۵- و قانون عدالت بر کلی نظام شریعت و طبیعت حاکم است،
۱- غالب آیات انسانها را به تعقل و تفکر و تدبر دعوت میکند،
۲- آزادی عقیده و نفی اکراه در انتخاب دین را ارج مینهد،
۳- کرامت ذاتی برای بنیآدم قائل است،
۴- کشتن انسانها – جز در دو مورد- حرام دانسته است،
۵- و قانون عدالت بر کلی نظام شریعت و طبیعت حاکم است،
نمیتوان هر کسی را به عنوان تغییر عقیده و یا انکار ضروری دین به اعدام تهدید و یا محکوم کرد و ارتداد در قرآن مجازات دنیوی ندارد و آنچه که در صدر اسلام به عنوان ارتداد اتفاق افتاده است، صرفاً سیاسی و همراه با نفاق و فتنه بوده است؛ لهذا حکم چنین مرتدی را باید به عنوان تعزیر با حفظ شرایط در اختیار حاکم گذاشت و بر اساس عرف زمان آن حکم را صادر کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
تعداد نظرات زیاد شده و سوال ثبت نمیشه چنانچه شد جواب میدم / در هر قسمتی نظر یا سوال کنید جواب داده میشه