سئوال جواب درباره قوانین ایران

سئوال جواب درباره قوانین ایران

۱۳۹۱ دی ۱۱, دوشنبه

خواهر سعید زینالی، بازجو گفت دنبال دو تکه استخوان او نباشید

خواهر سعید زینالی، که چهارده سال پیش به زندان رفت و بازنیامد:

بازجو گفت دنبال دو تکه استخوان او نباشید

"بازجو گفت بعد از یازده - دوازده سال مادرت افتاده دنبال دو تا تکه استخوان؟ گفتم او مادر است حق دارد همان دو تا تکه استخوان را مادرم میخواهد استخوان بچه اش است همان دو تا تکه استخوان را نشان مادرم بدهید اگر مرده، قبرش را نشان مان بدهید بگویید که زنده نیست تا ما بدانیم سعید ما کجاست زنده یا مرده اش کجاست. اما گفت به مادرت بگو اگر باز دنبال سعید بگردد و پی گیری کند برای همه اعضای خانواده شما مشکل ایجاد می شود و یادت نرود برادر دیگری هم داری.."
اینها را الناز زینالی در مصاحبه با "روز" می گوید. الناز خواهر سعید زینالی که وقتی برادرش را چند روزی پس از 18 تیر ۷۸ در منزلشان بازداشت کردند تنها ۱۰ سال داشت او اما دو سال پیش به همراه مادر بازداشت شد و در اتاق‌های بازجویی، او را تحت فشار قرار دادند تا مادر را مجبور کند دست از پی گیری درباره سرنوشت سعید بردارد.
خواهر سعید زینالی می‌گوید که او را مجبور کرده‌اند در مقابل دوربین نشسته و علیه مادرش سخن بگوید "گفتند برای آرشیو وزارت کشور است".
سعید زینالی، ۲۳ تیر ماه ۱۳۷۸ در مقابل چشم‌های مادرش بازداشت شد و از آن تاریخ تاکنون، جز یک تماس تلفنی کوتاه، هیچ خبری از این فارغ التحصیل کامپیو‌تر دانشگاه تهران در دست نیست.
خانواده آقای زینالی از ۱۴ سال پیش تاکنون برای گرفتن خبری از فرزندشان به همه مراکز امنیتی و قضایی مراجعه کرده اند اما هیچ پاسخ درستی به آنها داده نشده است.
اکرم نقابی، مادر سعید زینالی دو سال پیش به "روز" گفته بود که نه به ما می گویند که سعید زنده است و نه می گویند که مرده. من دیگر هیچ از خدا نمیخواهم فقط حتی شده می خواهم جنازه بچه ام را ببینم و دفن اش کنم. دگر چه می توانم بخواهم؟
او توضیح داده بود: مدام می گویند در حال پی گیری هستیم تا به حال نگفته اند سعید کجا است و چه بر سر او آمده، آیا زنده است یا مرده. فقط از دفتر آقای نقدی آن موقع به ما گفته بودند که بچه ات را واحد عملیات ما گرفته و بیخود نیایید هر موقع لازم بود خودمان تماس می گیریم. اما هیچ خبری نشد. بعد که آقای قالیباف شد فرمانده نیروی انتظامی از دفتر او سرهنگ فاطمی زنگ زد و گفت عکسی از سعید بیاورید تا پی گیری کنیم. پدرش عکس او را برد و گفتند پی گیری میکنیم هفته دیگر ملاقات کنید هفته بعد رفتیم گفتند همین روزها ملاقات می دهیم اما بعد گفتند دست ما نیست و متاسفیم. چهار سال قبل آقای سالارکیا گفت با وزارت اطلاعات صحبت کرده اند و قرار است به ما ملاقات دهند تا سعید را ببینیم. رفتیم دفتر آقای مرتضوی گفتند ده روز دیگر بیایید. هی ده روز، ده روز تمدید کردند. اخر سرهم گفتند بروید هر موقع لازم بود خودمان تماس می گیریم و فعلا به خود ما هم اجازه نمیدهند و... تمام این سالها اندازه یک کارتن ما فقط شماره نامه داریم که به ارگان های مختلف از بیت رهبری، وزارت اطلاعات، وزارت کشور و دادستانی و هر جایی که فکر کنید نوشته ایم و رفته ایم پی گیری کرده ایم و در نهایت هم به نتیجه ای نرسیده ایم.
اکرم نقابی مادر سعید به اتفاق دخترش الناز زینالی، ۱۷ تیرماه ۸۹ بازداشت شدند. الناز با قرار کفالت و خانم نقابی با قرار وثیقه آزاد شده اند.
مادر سعید زینالی آبان ماه امسال هم در مصاحبه با "روز" گفته بود: یک ماه پیش از دادستانی به من زنگ زدند گفتند که سعید زینالی آزاد شده. نمیدانید چقدر خوشحال شدم چه حالی پیدا کردم. اما بعد انکار کردند. گفتند ما پرونده را دیدیم اشتباه شده. بعد گفتند نگران نباشید و ما پی گیر هستیم و خبرتان میکنیم. رفتیم دادستانی گفتند نماینده سپاه را خواسته ایم اینجا و با او جلسه می گذاریم و قضیه را روشن میکنیم. آقای خدابخشیان، دادیار ناظر زندان اوین بود که به پدر سعید گفته هر موقع میخواهیم جای سعید را پیدا کنیم و به شما اطلاعات بدهیم جایش را عوض می کنند. اما توضیح نداده که چه کسی جای سعید را عوض میکند اصلا سعید دست چه کسی است؟ اصلا زنده است؟ در نهایت هم گفتند پرونده سعید، دست حاجی یعنی آقای دولت آبادی است ایشان باید به شما جواب بدهند و وقت میدهیم با حاجی ملاقات کنید اما تا الان وقت نداده اند که بپرسیم چه بلایی سر بچه من آمده؟ من هم که نمی روم خودشان زنگ میزنند می گویند فلان روز بیا فلان جا درباره سعید صحبت کنیم. می رویم باز ما را بازی میدهند. میگویند درخواست ملاقات بنویس. می نویسیم می گویند خبر میدهیم و دیگر باز خبری نمی شود. دیگر بریده ام، نمیدانم چه باید بکنم، به کدام عدالت و کدام قانون شکایت ببرم. خودشان زنگ میزنند می روم میگویند یک ماه صبر کن. دو ماه صبر کن ما خبر میدهیم و مساله امنیتی است و...
مصاحبه "روز" با الناز زینالی، خواهر سعید زینالی را در ذیل بخوانید.

شما به اتفاق مادرتان تیرماه ۸۹ بازداشت شدید برگردیم به همان زمان. علت بازداشت شما چه بود؟
من به اتفاق دختر خانم ژیلا مهدویان قرار بود به ترکیه سفر کنیم. شب قبل از پرواز، حدود ساعت 12 شب بود که مامورها ریختند خانه ما؛ من و مادرم را بازداشت کردند. گفتند که تنها چند تا سوال داریم و قاضی کشیک قرار است سوالات را بپرسد و صبح به خانه برمیگردید. تمام وسایل خانه را گشتند و شناسنامه ها، دفترچه های بانکی، دفتر تلفن ها و هر چیزی که دست شان می رسید را هم با خود بردند. من اصلا نمیدانستم چرا چنین رفتاری انجام میدهند. ما را به سلول های انفرادی بردند و دیگر از مادرم هم هیچ خبری نداشتم و از صبح همان روز بازجویی ها شروع شد.

بازجویی ها به چه صورتی بود؟ از شما چه می خواستند در این بازجویی ها؟
بازجویی ها روز و شب ادامه داشت بازجویی های طولانی چند ساعته که اکثرا تا 5 ساعت همین طور ادامه داشت. بیشترین چیزهایی که از من می پرسیدند درباره خانم خدیجه مقدم و همین طور درباره مادرم بود. می گفتند باید بگویی که خانم مقدم شما را تشویق کرده که بروید و شکایت کنید و میخواستید بروید خارج از کشور و چهره نظام را مخدوش کنید. بعد از من می خواستند که علیه مادرم بنویسم.

چه چیزی را می خواستند علیه مادرتان بنویسید؟
می گفتند بنویس که مادرت عضو مادران پارک لاله است و برای براندازی نظام فعالیت میکند. می گفتم مادر من، آدم سیاسی نیست اصلا کاری به سیاست ندارد او فقط پی گیر سرنوشت برادرم است او فقط میخواهد بداند بعد از این همه سال چه بلایی سر سعید آمده. اما می گفتند که باید آنچه ما میخواهیم علیه او بنویسی. بعد هم از من و دختر خانم مهدویان جلوی دوربین فیلم گرفتند.

ممکن است توضیح دهید جلوی دوربین چه چیزهایی میخواستند شما بگویید؟
اول گفتند از برادرت بگو. گفتم من بچه بودم وقتی سعید را آمدند خانه ما و بازداشت کردند. من فقط ده سال داشتم. بعد گفتم که آمدند خانه و سعید را بردند و الان سالهاست که مادر من پییگری میکند و هیچ جوابی نمی دهند و ما نمیدانیم سعید زنده است یا نه. بعد گفتند درباره خانم مقدم بگو. یعنی از من میخواستند جلوی دوربین بگویم که ما از خانم مقدم خط گرفته ایم و علیه نظام فعالیت میکنیم. و بعد هم گفتند که درباره مادرت و مادران عزادار و جلساتی که در آن شرکت میکرد بگو که چه چیزی می گویند و چکاری میکنند. گفتم بله مادر من عضو مادران پارک لاله است حامی مادران است اما من هیچ وقت در جلسات شان نبودم که بدانم چه می گویند. دوربین را قطع کرددن و داد کشیدند که باید بگویی آنها در جلسات شان برای براندازی نظام طرح می ریختند و بعد هم در همین راستا اقدام میکردند. می گفتند که بگو مادرت دنبال براندازی نظام است و بعد در آخر هم گفتند باید بگویی که از همه کارهایی که کرده ای پشیمان هستی و تحت تاثیر ماهواره ها و صدای امریکا قرار گرفته ای.

و شما این چیزهایی که خواسته بودند را گفتید؟
بله. مجبور کردند همه آن چیزی که می خواستند را بگویم با اینکه هیچ یک از اینها واقعیت نداشت.

 فضایی اتاقی که جلوی دوربین نشستید چگونه بود؟
به ما گفتند که برای آرشیو وزارت کشور فیلم می گیرند. اما دروغ می گفتند و من نمیدانم فیلم را برای چه کاری می خواستند. میز گذاشته بودند روی میز گل و آب گذاشته بودند و به من هم گفتند چادرت را بردار و بنشین. سه بازجو جلوی من یعنی پشت دوربین نشسته بودند بعد گفتند انگار نه انگار که چیزی هست و اتفاقی افتاده و شما هرانچه می گوییم را راحت رو به دوربین بگو. خب من حالم خیلی بد می شد یکباره می زدم زیر گریه و قطع میکردند و داد می زدند که اگر گریه کنی نمی گذاریم مادرت را ببینی و شروع به تهدید می کردند. بعد که من کمی آرام می شدم دوباره فیلمبرداری را شروع میکردند.

گفتید درباره سعید از شما می پرسیدند در بازجویی ها خودشان درباره سعید و اینکه کجا است حرفی نمی زدند؟
توی بازجویی ها که من بازجوها را نمی دیدم و همیشه با چشم بند و رو به دیوار می نشستم. یکی از بازجو ها یکبار گفت که مادرت بعد از ۱۱- ۱۲ سال افتاده دنبال دو تا تکه استخوان؟ گفتم او مادر است همان دو تا تکه استخوان را بدهید. او همان دو تا تکه استخوان را هم میخواهد. استخوان بچه اش است. اگر مرده قبرش را نشان بدهید بگویید چه اتفاقی برای سعید افتاده و با او چه کرده اید؟ زنده است یا مرده؟ اگر مرده بگویید تا حداقل مادر من بداند پسرش مرده است. بعد دیگر درباره سعید نگفتند فقط مرا تحت فشار قرار دادند که مادرم را مجبور کنم دست از پی گیری بردارد و دیگر درباره سعید سوالی نپرسد. گفتند اگر مادرت بخواهد به پی گیری ادامه دهد برای سایر اعضای خانواده هم مشکل ایجاد می شود و تو یک برادر دیگر هم داری و.. شروع به تهدید کردند گفتند مادرت باید خانه بنشیند و از شما مراقبت کند.

شما در آن روزها از مادرتان خبر داشتید؟
نه از همان شب بازداشت تا ۱۲ روز بعد که مرا جلوی دوربین نشاندند هیچ خبری نداشتم بعد از آنکه از من فیلم گرفتند اجازه دادند چند دقیقه مادرم را ببینم و روز بعد هم مرا با کفالت ازاد کردند.

در واقع بازداشت شما و این فشارهایی که بر شما آوردند در این راستا بود که مادرتان دست از پی گیری درباره سعید بردارد. درست است؟
بله کاملا. به من می گفتند که باید با مادرت صحبت کنی و از او بخواهی دیگر پی گیری نکند. می گفتند اصلا میدانی تو برای چی الان اینجا هستی؟ به خاطر مادرت است تو موظفی با او صحبت کنی که دیگر سراغ سعید را نگیرد و برای شما مشکل ایجاد نکند.

بازجویی ها به چه شکلی بود؟
نمی زدند اما شکنجه روحی میدادند. تحقیر میکردند شخصی ترین مسائل زندگی مرا برایم بازگو می کیردند از شخصی ترین و خصوصی ترین حرفهایی که در خانه با مادرم زده بودم خبر داشتند و برای من بازگو می کردند. من شوکه شده بودم به همه شک کرده بودم حتی به نزدیک ترین آدم های زندگی ام که چطور اینها از شخصی ترنی مسائل من با جزئیات خبر دارند. تا مدتها بعد از آزادی هم با اینکه بازداشت من فقط ۱۳روز بود اما شوکه بودم و به همه شک داشتم.

بعد که آزاد شدید دیگر سراغ شما نیامدند؟
بازجوی من مدام به من زنگ میزد مدام مرا تهدید میکرد که اگر یک کلمه حرف بزنی باز هم بازداشت ات می کنیم. تا وقتی ایران بودم مدام بازجو تلفن میکرد و تهدید میکرد. می گفت حق نداری با کسی حرف بزنی.

الناز جان وقتی سعید را بازداشت کردند شما گفتی که ده سالت بود. یادت هست آن روزها؟ و روزهای بعد که از سعید بی خبر بودید؟
ان موقع من بچه بودم اما می فهمیدم که داداشم را بردند. خیلی وضعیت بدی بود چون چند بار با اسلحه ریخته بودند خانه ما. بعد که سعید را بردند تلاش های پدر و مادرم را می دیدم که هر روز می رفتند برای پی گیری و بی نتیجه باز می گشتند. این همه سال اینقدر پدر و مادر مرا اذیت کردند و هنوز ما نمیدانیم سعید کجاست سعید چی شد؟ من از لابلای حبت های پدر و مادرم می شنیدم که مثلا فلان مقام گفته هفته دیگر بیایید ملاقات میدهیم یا دیگر یگفته ده روز دیگر بیایید خبر میدهیم و.. پدر و مادرم می رفتند و باز خبری نمی شد هیچ کسی نمی تواند بفهمد این همه سال چی بر پدر و مادر من گذشته و هنوز هم نمیدانیم برادرم کجاست.

اخیرا دیداری با احمد شهید داشته اید ممکن است در این مورد توضیح دهید که این دیدار برای چه بود؟
بله پدر و مادر من ۱۴ سال تمام در ایران و از هر مقام و مسولی که بود درباره برادرم سوال کردند. هیچ کسی نگفت برادر من زنده است یا مرده. ۱۴ سال تمام، من از همان کودکی شاهد زجر کشیدن پدر و مادرم بوده ام. وقتی دیدم مسولان داخل کشور جوابی نمیدهند با احمد شهید دیدار کردم از او خواستم کمک کند ما فقط میخواهیم بدانیم سعید چی شده زنده است یا مرده. از او خواستم کمک کند بفهمیم برادرم کجاست. گفت اینقدر دستش باز نیست که بتواند در ایران پی گیری کند اما هر کرای از دستش بر بیاید انجام خواهد داد.

در پایان صحبت خاصی ندارید؟
من فقط ملتمسانه و عاجزانه خواهش میکنم به ما بگونید همان دو تکه استخوانی که گفتند کجاست. برادر من چی شده؟ مادر من خیلی شرایط بدی دارد داغش انگار روز به روز تازه تر می شود او چشم انتظار خبری از سعید است فقط به ما یک خبری بدهند از سعید و بگویند چی شده. ما انتظار زیادی نداریم فقط بگویند چه بلایی سر سعید آمده.

۱۳۹۱ دی ۱۰, یکشنبه

شش تن از زندانیان سلفی اعدام شدند

شش تن از زندانیان سلفی اعدام شدند

خبرگزاری هرانا - شش زندانی سنی موسوم به "سلفی" که گفته می شود در ترور یک روحانی اهل سنت نقش داشتند، روز پنج شنبه اعدام شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، شش تن از زندانیان سلفی محکوم به اعدام که در آبان ماه سال جاری به زندان قزل حصار انتقال یافته بودند سحرگاه روز پنج شنبه هفتم دی ماه ۹۱ اعدام شدند.
یک منبع آگاه و نزدیک به خانواده اعدام شدگان گفت: "قرار است تشییع این افراد توسط مقامات امنیتی برگزار شود و تنها به یک نفر از اعضای خانواده اجازه حضور در مراسم تشییع جنازه داده شده است."
بهرام احمدی، اصغر رحیمی، بهنام رحیمی، محمد ظاهر بهمنی، کیوان زند کریمی، هوشیار محمدی از سوی مقامات قضایی متهم به عضویت در گروه سلفی بودند روز پنج شنبه اعدام شدند.
گفتنی است، چهار تن دیگر از متهمان این پرونده نیز به نامهای حامد احمدی، کمال مولایی، جهانگیر دهقانی و جمشید دهقانی به سلول انفرادی منتقل شده و در اعتصاب غذا بسر می برند.

لازم به توضیح است تمامی این افراد در تیرماه سال ۹۰ از سوی شعبه‌ ۲۸ دادگاه انقلاب شهر تهران به ریاست قاضی مقیسه به اتهام عضویت در گروهای سلفی و مشارکت در ترور به اعدام محکوم شده‌اند. این افراد فاقد وکیل تعیینی بوده و حکم آن‌ها در دیوان عالی کشور نیز تائید شده و در ماه‌های گذشته پرونده ایشان جهت اجرای حکم به دایره اجرای احکام زندان رجایی شهر کرج ابلاغ شده بود.

اعدام حداقل یک زندانی در زندان مرکزی زاهدان

الته این خبر تکذیب شد توسط یک وب لاگhttp://hrdai.blogspot.com/2012/12/blog-post_7403.html

اعدام حداقل یک زندانی در زندان مرکزی زاهدان

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران


بنابه گزارشات رسیده به « فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران » صبح امروزحداقل یک زندانی در زندان مرکزی زاهدان به منظور ایجاد فضای رعب و وحشت در جامعه به دار آویخته شد.

روز یکشنبه ۱۰ دی ماه زندانی جواد رفیعی ۵۰ ساله که نزدیک به ۶ سال در زندان بسر می برد در زندان مرکزی زاهدان به دار آویخته شد.

موج جدید و گسترده اعدام ها که از ۲ هفته پیش آغاز شده است و تا به حال ده ها زندانی از زندانهای زاهدان، ساری، یزد، یاسوج، اصفهان ،قزل حصار کرج وسایر نقاط ایران به دار آویخته شدند.رژیم ولی فقیه از تعطیلات آخر سال که در اکثر نقاط جهان شروع شده است و اکثر سازمانهای حقوق بشری در تعطیلات بسر می برند سو استفاده می کند تا احکام گروهی و ضد بشری اعدام را به اجرا در آورد.

سیاست اعدام زندانیان سیاسی ، اعدام های گروهی و سرکوب خونین مردم ایران توسط آخوند علی خامنه ای ولی فقیه رژیم تعیین می شود، این سیاسی توسط شبکه آخوندها و بخصوص آخوند صادق لاریجانی از جناتیکاران علیه بشریت و منصوب ولی فقیه در قوه قضاییه، آخوند مصلحی وزیر اطلاعات ولی فقیه و سهراب سلیمانی رئیس سازمان زندانها به اجرا در آورده می شود.

اخیرا آخوند صادق لاریجانی و پاسدار احمدی مقدم از جنایتکاران علیه بشریت و از مجریان سیاستهای ولی فقیه و مسئولین بالای این رژیم اعتراف کردند که ولی فقیه آخوند علی خامنه ای رهیری سرکوب خونین، دستگیری، شکنجه و قتل مردم ایران را در جریان اعتراضات گسترده سال ۸۸ به عهده داشته است.این اعتراف سند گویایی است که در دادگاه های بین المللی قابل ارائه می باشد.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،اعدام های گروهی که در زندانهای ولی فقیه بصورت روزانه صورت می گیرد که به منظور ایجاد فضای رعب و وحشت در جامعه است را به عنوان جنایت علیه بشریت محکوم می کند و از دبیر کل ملل متحد ،کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه آخوند علی خامنه ای به مراجع قضایی بین المللی جهت محاکمه این جنایتکاران علیه بشریت می باشد.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

۱۰ دی ۱۳۹۱ برابر با ۳۰ دسامبر 

این خبر رسمی نبوده حتی یکی از دوستان تکذیبش کرده

چهار زندانی متهم به حمل مواد مخدر در زندان قزل حصار اعدام شدند

چهار زندانی متهم به حمل مواد مخدر در زندان قزل حصار اعدام شدند

خبرگزاری هرانا - چهار زندانی متهم به حمل و نگهداری مواد مخدر سحرگاه روز پنج شنبه اعدام شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، چهار تن از زندانیان متهم به حمل و نگهداری مواد مخدر سحرگاه روز پنج شنبه در زندان قزل حصار کرج اعدام شدند.
منصور بیان و دوست علی محمدی هویت دو تن از اعدام شدگان است.

بنا به گزارش منابع آگاه روز چهارشنبه پنج زندانی از زندان قزل حصار جهت اجرای حکم اعدام به سلولهای انفرادی منتقل شده بودند که اجرای حکم یک تن از ایشان به تعویق افتاد.

از ابندای ماه جاری تا کنون ۱۳ نفر در ایران اعدام شدند.

دو نفر در زندان ارومیه اعدام شدند

 دست کم دو نفر در زندان ارومیه اعدام شدند

خبرگزاری هرانا - دست کم دو زندانی در زندان مرکزی ارومیه اعدام شدند
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در ادامه موج جدید اعدام در شهرهای مختلف کشور دست کم دو زندانی در زندان مرکزی ارومیه اعدام شدند.
از هویت اعدام شدگان اطلاعی در دست نیست اما منابع محلی در گفتگو با هرانا تعداد اعدام شدگان را سه نفر به اتهام حمل و نگهداری مواد مخدر اعلام کردند.
دستگاه قضایی تا کنون در خصوص اجرای حکم اعدام حداقل دو تن از اعدام شدگان که اجرای حکمشان برای گزارشگران این خبرگزاری مسجل شده است؛ اطلاع رسانی نکرده است.

اعدام 4 نفر در یزد

به گزارش مهر، از این چهار نفر دو نفر به دلیل تجاوز به عنف در منطقه چاهک شهرستان خاتم، یک نفر به دلیل تجاوز به عنف با عنوان مامور قلابی شرکت گاز و یک نفر به اتهام قاچاق مواد مخدر از سوی دستگاه قضایی کشور به اعدام محکوم شده بودند. 

بر اساس ادعای دستگاه قضایی، در پرونده تجاوز به عنف چاهک خاتم، دو نفر به نام‌های ع - ب و ر - د در تاریخ اول تیرماه سال جاری در مسیر چاهک به استهبان فارس، خودروی خانمی را متوقف کرده و اقدام به آدم‌ربایی و سپس تجاوز به وی می‌کنند. 

در مورد دیگری نیز فردی به نام ن - ب در سال ۱۳۸۹ با عنوان مامور گاز وارد منزل مسکونی شخصی شده و به خانم این خانه تجاوز می‌کند که این فرد نیز پس از شناسایی در دادگاه کیفری استان مورد محاکمه قرار گرفته و حکم اعدام وی در دادگاه کیفری استان صادر و پس از تایید توسط دیوان عالی کشور و تنفیذ حکم به اجرا درآمد. 

فرد چهارم نیز به نام م - ع - الف به دلیل حمل و نگهداری ۹۸۰ گرم هروئین و ۳۸ کیلو و ۷۵۰ گرم تریاک در دادگاه انقلاب اسلامی مهریز به اعدام محکوم شد و این حکم از سوی دادستان کل کشور تایید و تنفیذ شد و تقاضای تخفیف مجازات وی دوباره در جلسه کمیسیون ع فو قوه قضائیه رد شده بود که به همراه سه متهم متجاوز به عنف اعدام شدند.

۱۳۹۱ دی ۷, پنجشنبه

دکتر هانی یازرلو به ۱ سال زندان قطعی در مشهد و ۱۵ سال تبعید محکوم شد

دکتر هانی یازرلو به ۱ سال زندان قطعی در مشهد و ۱۵ سال تبعید محکوم شد

خبرگزاری هرانا - دادگاه تجدید نظر حکم ۱ سال حبس در زندان مشهد و ۱۵ سال نفی بلد به مشهد را برای دکتر هانی یازرلو صادر کرد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، دکتر هانی یازرلو به اتهام تبلیغ علیه نظام در دادگاه تجدید نظر به ۱ سال زندان قطعی در زندان مشهد و ۱۵ سال نفی بلد به شهر مشهد محکوم شد.
وی که پیش‌تر در دادگاه بدوی (شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباس) به ۱ سال زندان در ایرانشهر و ۱۵ سال تبعید به ایرانشهر محکوم شده بود، در شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر به ریاست قاضی زرگر به ۱ سال زندان در مشهد و ۱۵ سال نفی بلد به این شهر محکوم گردید.
اتهامی که دکتر هانی یازرلو بابت آن محاکمه و به این مجازات سنگین محکوم شده، "تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی" می‌باشد و دلیل این اتهام نیز مصاحبه ایشان در زمانی است که دو فرزند و همسرش در زندان بودند و زندان از آزادی یکی از فرزندان وی (هود یازرلو) که دوره محکومیت قانونی خود را به پایان رسانده بود خود داری می‌کرد.
وی پیش‌تر در اردیبهشت سال ۱۳۹۰ توسط مامورین وزارت اطلاعات در منزل مسکونی خود بازداشت و پس از چند ماه با قرار وثیقه از زندان آزاد گردید.
دکتر هانی یازرلو از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب بهمن ۵۷ و همچنین دهه ۶۰ می‌باشد و زمانی که در اردیبهشت ماه ۱۳۹۰ بازداشت شد، دوفرزندش بنامهای حامد یازرلو و هود یازرلو و همچنین همسرش بنام نازیلا دشتی در زندان دوران محکومیت خود را سپری می‌کردند.

انتقال ۴ زندانی دیگر به سلول انفرادی جهت اجرای حکم اعدام



خبرگزاری هرانا - در پی اعدام ۵ زندانی متهم به تجاوز به عنف، بعد از ظهر امروز ۴ زندانی دیگر به همین اتهام به سلول انفرادی بند قرنطینه زندان یاسوج منتقل شدند.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، پس از ۵ اعدام در ملاء عام، که صبح پنج‌شنبه در پارک ساحلی شهر یاسوج مرکز استان کهکیلویه و بویر احمد به وقوع پیوست، بعد از ظهر روز گذشته چهار زندانی دیگر به سلول انفرادی بند قرنطینه زندان مرکزی یاسوج منتقل شدند.
این ۴ زندانی که متهم به "تجاوز به عنف" می‌باشند بعد از ظهر پنج‌شنبه ‌۷ دی ماه به سلول انفرادی منتقل شدند و احتمال می‌رود که حکم ایشان شنبه صبح به مورد اجرا در آید.
بررسی موارد حقوقی نقض شده در این گزارش:
ماده ۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر: هر فردی حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد.
بند ۱ ماده ۶ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: حق زندگی از حقوق ذاتی شخص انسان است. این حق باید بموجب قانون حمایت بشود. هیچ فردی را نمی‌توان خودسرانه از زندگی محروم کرد.
بند ۲ ماده ۱ دومین پروتکل اختیاری میثاق بین المللی حقوق سیاسی و مدنی به منظور الغای مجازات مرگ: کشور‌ها، تمام اقدامات لازم را در جهت منسوخ کردن مجازات مرگ در قلمرو قضائی خود، بعمل آورند.

۶ سال زندان و ۵ سال ممنوع الخروج، برای یک زن ۶۸ ساله

هرانا؛ محکومیت ۶ سال زندان و ۵ سال ممنوع الخروج، برای یک زن ۶۸ ساله

خبرگزاری هرانا - عزیزه شفیعیان (حیدرزاده) زن ۶۸ ساله ساکن تهران به ۱ سال حبس تعزیری، ۵ سال حبس تعلیقی و ۵ سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، عزیزه شفیعیان زن ۶۸ ساله که در دی ماه سال ۱۳۸۷ زمانی که قصد داشت برای دیدار فرزند خود بصورت قانونی به عراق سفر کند، در فرودگاه بین المللی تهران به همراه ۱۷ زن دیگر بازداشت می‌شود.
وی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی غلامحسین صلواتی به ۱ سال حبس تعزیری، ۵ سال حبس تعلیقی و ۵ سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم می‌شود و به علت عدم آگاهی از حق اعتراض و همچنین غیبت وکیل مدافع در جلسه ابلاغ حکم، به حکم خود اعتراض نکرده و حکم وی پس از ۲۰ روز بصورت قطعی در می‌آید.
گفتنی است، همسر وی که بر اثر کهولت سن و بیماری افسردگی شدید و آلزایمر خانه نشین می‌باشد، نیاز به مراقبت دائمی و پرستاری وی دارد و در صورت اجرای حکم زندان عزیز شفیعیان وضعیت وی نا‌مشخص خواهد بود.
لازم به یاد آوریست، عزیزه شفیعیان مادر ۵ فرزند می‌باشد که یک تن از ایشان در جنگ ایران و عراق و دیگری در قرارگاه اشرف کشته شده‌اند.
از میان ۱۷ زنی که عزیزه شفیعیان با ایشان بازداشت شده است، کبری بنازاده امیرخیزی هم اکنون در زندان ورامین بسر می‌برد و به ۵ سال زندان محکوم شده است.
کبری بنازاده امیرخیزی زن ۶۰ ساله هم اکنون دوبار تحت عمل جراحی قرار گرفته و در وضعیت نگران کننده جسمی بسر می‌برد.

یک شهروند افغان در دامغان به دار آویخته شد


یک شهروند افغان در دامغان به دار آویخته شد

پنج شنبه 27 دسامبر 2012
[English] [فارسى] [français]

حقوق بشر ایران، ٧ دی ماه ١٣٩١:
به گزارش خبرگزاری مهر ، صبح امروز پنج‌شنبه هفتم دی‌ماه یک شهروند افغان در دامغان به دار آویخته شد.
بنا به این گزارش زندانی با مشخصات (م.م) ٢٧ ساله اهل هرات- افغانستان با جرم حمل و نگهداری یک کیلو و نهصد و هفتاد گرم هروئین فشرده(کراک) توسط دادگاه انقلاب اسلامی مستقر در دامغان به اعدام محکوم شده بود.
پنج زندانی دیگر نیز صبح امروز در یاسوج در ملاء عام اعدام شدند

به گزارش ایسنا، اسدالله جعفری در حاشیه اجرای این حکم اظهارکرد: این فرد دارای سوابق متعدد کیفری در امر خرید و فروش مواد مخدر بود که پرونده اخیر پس از رسیدگی و طی مراحل مختلف قضایی، منجر به صدور حکم اعدام شد و بر همین اساس حکم مربوطه در محوطه زندان ساری به اجرا در آمد. 

بر اساس گزارش نهاد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، ۱۹ شهروند در ماه گذشته در زندانهای ایران اعدام شدند.

انتقال یونس آقایان به سلول انفرادی و خطر اجرای حکم اعدام

هرانا؛ انتقال یونس آقایان به سلول انفرادی و خطر اجرای حکم اعدام

خبرگزاری هرانا - صبح امروز یونس آقایان علیبگلو، زندانی عقیدتی محکوم به مرگ از زندان مهاباد به سلول انفرادی زندان ارومیه منتقل گردید.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، صبح امروز چهارشنبه ۶ دی ماه یونس آقایان علیبگلو، زندانی عقیدتی و از پیروان آئین یاری (اهل حق) از زندان مهاباد به سلول انفرادی در زندان ارومیه منتقل گردید.
از آن رو که یونس آقایان با حکم اعدام روبرو می‌باشد و حکم وی به تایید دیوان عالی کشور نیز رسیده است، احتمال اجرای حکم وی نگرانی محافل حقوق بشری را برانگیخته است.
یونس آقایان علیبگلو اهل روستای اوج تپه از توابع شهرستان میاندوآب است که به همراه چهار هم آئین خود در سال ۸۳ توسط نیروهای امنیتی در درگیری موسوم به روستای اوج تپه در سن ۲۲ سالگی بازداشت و سپس در دادگاه به اتهام محاربه محکوم به اعدام شده بود.
سه متهم دیگر این پرونده به نامهای سهندعلی محمدی، بخشعلی محمدی و عبادالله قاسم‌زاده در دادگاه تجدید نظر به ۱۳ سال زندان در تبعید محکوم و یک تن دیگر به نام مهدی قاسم‌زاده نیز به اعدام محکوم و حکم نامبرده در بهمن ماه سال ۸۷ اجرا شد.

اعدام ۵ نفر در یاسوج به اتهام تجاوز

اعدام ۵ نفر در یاسوج به اتهام تجاوز

به گزارش خبرگزاری‌های ایران صبح امروز، پنج‌شنبه هفتم دیماه، ۵ نفر در یاسوج به اتهام تجاوز اعدام شدند.
گفته می‌شود که این افراد در سال ١٣٨٩ دست به آدم‌ربایی و تجاوز زده‌اند. سالانه در ایران نزدیک به هزار مورد پرونده تجاوز ثبت می‌شود.
اعدام این افراد در ملاء عام و در پارک مهرورزی یاسوج صورت گرفته است.
در ایران اجرای مجازات در ملاءعام در برخی مواردی که پرونده‌ای جنجال‌برانگیز می‌شود و توجه افکار عمومی را جلب می‌کند سابقه داشته است.
ایران از نظر شمار اعدام پس از چین دومین کشور جهان محسوب می‌شود. فعالان حقوق بشر خواهان لغو مجازات اعدام و یا دست کم محدود شدن صدور و اجرای احکام اعدام در ایران هستند.

۱۳۹۱ دی ۲, شنبه

آریا آرام نژاد باز در راه زندان متی کلا؛ سه ماه حبس تعزیری برای آهنگ های حماسی



آریا آرام نژاد که سابقه زندانی شدن به خاطر انتشار آهنگ های حماسی در پرونده خود دارد بار دیگر به سه ماه حبس تغزیری محکوم شد.
سال گذشته وقتی آریا آرام نژاد هنرمند جوان کشورمان از زندان آزاد شد، با گذشت یک هفته از آزادی بار دیگر به یک سال حبس تعزیری محکوم شد.
به گزارش کلمه، سال گذشته این هنرمند جوان در یک اقدام بی سابقه بار دیگر به جرم ارائه آثار هنری و با استناد به ماده ۵۰۰ قانون مجازات اسلامی به یک سال حبس تعزیری محکوم شد.
هر چند او به حکم خود اعتراض کرد، اما روز گذشته قاضی میری این حکم را به سه ماه تقلیل داد و در متن حکم این هنرمند سبز آمده است که من اقدام تبلیغی علیه گروه “مخالف” نظام! گویی تعجیل در تایپ این حکم موجب شده که چنین اشتباهی در متن حکم بوجود آید.
سال گذشته در زمان برگزاری دادگاه اول آرام نژاد بارها به او توصیه شده بود که از گرفتن وکیل خودداری کند اما در حالی که این هنرمند جوان بعد از گذراندن دوره محکومیت خود آزاد شده است بار دیگر در نبود وکیل مدافع به جرم ارائه آثار هنری به زندان محکوم شد.
پیش از این بارها مسئولان قضایی شهرستان با ابراز تاسف از وضعیت بوجود آمده گفته بودند که جای هنرمند زندان نیست و اینک بار دیگر برای آریا آرام نژاد حکم زندان تعزیری صادر شده است.
آهنگهای صد سال دیگه، دلتنگی ، برای لمس آزادی و ترانه تلخ از جمله موارد اتهامی جدید این هنرمند جوان بود. همچنین دیدار با سید محمد خاتمی و مادر سهراب اعرابی هم از موارد اتهامی آریا آرام نژاد بود که منجر به به نه ماه حبس تعزیری برای این جوان هنرمند شده بود.
آریا آرام نژاد، هنرمند جوان و آهنگ‌ساز نام‌آشنای هوادار جنبش سبز است که پس از عاشورای ۱۳۸۸ ترانه‌ای با عنوان «علی برخیز» منتشر کرد. او چندی بعد، در پی استقبال قابل توجه از این اثرش در فضای مجازی، در ۲۶ بهمن ماه ۱۳۸۸ توسط اداره اطلاعات بابل به اتهام اقدام علیه امنیت ملی دستگیر شد. او پس از گذراندن ۳۵ روز انفرادی و زندان که تمام این مدت را در بند انفرادی زندانهای متی‌کلا شهرستان بابل و بازداشتگاه اداره اطلاعات شهرستان ساری سپری کرده بود، به قید وثیقه آزاد و سپس در دادگاه انقلاب شهرستان بابل به نه ماه حبس تعزیری محکوم شد.
آبان ماه سال گذشته نیز وی بار دیگر بازداشت و به زندان بابل منتقل شد که بعد از تعطیلات نوروزی در حالی که قرار بود بار دیگر عازم زندان شود، حکم آزادیش صادر شد.
اینک قرار است که آریا بار دیگر برای اجرای سه ماه حبس به زندان بابل برود، جایی که سال پیش خاطرات خوشی برای او به همراه نداشت. سال گذشته، پنج مامور اداره اطلاعات استان مازندران با ورود به منزل این هنرمند جوان هوادار جنبش سبز در بابل، او را بازداشت کردند. این در حالی است که او در همین روز برای برای پیگیری پرونده خود در مرحله تجدیدنظر، به شهر ساری و دادگاه استان مازندران مراجعه کرده و در زمان هجوم ماموران، تازه از ساری برگشته بود.
دستگیری این فعال جنبش سبز با ضرب و شتم همراه بوده و ماموران در داخل منزل به آقای آرام نژاد دستبند زده بودند. آنها همچنین ضمن تفتیش منزل، بخشی از دست نوشته های آریا و مدارک کاری و همچنین کامپیوتر شخصی او را نیز توقیف کرده و با خود برده‌ بودند. آریا آرام نژاد پس از دوماه از بند انفرادی بازداشتگاه شهید کچوئی اداره اطلاعات ساری به بند انفرادی زندان متی کلای شهرستان بابل منتقل شده بود.
این هنرمندان جوان روز گذشته با انتشار حکم دادگاه در صفحه شخصی فیس بوک خود نوشته است که در پرونده قبلی ام نیز یک از موارد اتهامی انتشار شعر بسیار توهین آمیز خطاب به معاویه بود!

تایید حکم حبس امین روغنی، فعال دانشجویی

تایید حکم حبس امین روغنی، فعال دانشجویی
جرس: ۹ ماه حبس امین روغنی، فعال دانشجویی، در دادگاه تجدید نظر تایید شد.
به گزارش سحام، حکم امین روغنی از فعالین دانشجویی دانشگاه سمنان و از اعضای تشکل مجمع اسلامی دانشجویان تایید شده است. وی در تاریخ ۲۱ اسفند ۱۳۸۹ توسط تعدادی از مأمورین اداره اطلاعات استان سمنان در منزل دانشجویی خود با اتهام اجتماع و تبانی علیه نظام از طریق تشکیل اجتماعات دانشجویی دستگیر و با دستبند و چشم بند به مدت ۷ روز در اداره اطلاعات مورد بازجویی قرار گرفته و سپس با تودیع وثیغه آزاد شده است.
روغنی پس از بارها احضار توسط بازپرس پرونده سرانجام در اردیبهشت سال ۹۱ پرونده وی به دادگاه انقلاب و همچنین دادگاه عمومی استان ارسال شد.
بنا به گفته این فعال دانشجویی، وی در طول بازجویی های اداره اطلاعات بازجوها با توجه به نفوذ در روند قضایی پرونده به وی وعده تخفیف قابل توجه در صورت همکاری در بیرون از زندان داده بودند که بعد از سر باز زدن او از همکاری های مورد نظر نیروهای امنیتی، فشارها بر وی در راستای پرونده سازی علیه او شروع شد طوری که حتی دو نفر از اساتید وی در دانشگاه نیز به دادسرا برای شهادت علیه وی احضار شدند.
همچنین کمیته انضباطی دانشگاه نیز تحت فشار اداره اطلاعات مجبور به صدور دو حکم جداگانه ۳ و۲ ترم محرومیت از تحصیل برای وی کردند و از سوی دادگاه انقلاب به تحمل نه ماه حبس تعزیری به جرم اقدام علیه امنیت ملی وتبلیغ علیه نظام محکوم شد.
بنا به اظهارات وی؛ علاوه بر این به علت انجام سوال در مناظره درون دانشگاهی بین آقای سلیمی نمین و الیاس حضرتی، به تحمل سه ماه حبس تعزیری به جرم تشویش اذهان عمومی به خاطر “انتساب ربایش خویش به مأمورین اداره اطلاعات ” محکوم گشت. این در حالیست که در تاریخ ۱۷ آبان ۱۳۹۱ حکم ۹ ماه حبس وی از سوی دادگاه تجدید نظر استان سمنان به صورت قطعی تأیید شد.

امین روغنی در بخش دیگری از این اظهارات گفته: “حتی پس از تحمل تمامی این فشارها هنوز کلیه فعالیت های خود را در چارچوب قانون اساسی می داند و خود را یک اصلاح طلب ملتزم به قانون معرفی می کند که آزادی انتقاد را اولین شرط بهبود شرایط کشور می داند.” 

علی شریعتی وبنگار ۸ ماه حبس تعزیری محکوم کرد.

بنا به گزارش ندای سبز آزادی، علی شریعتی که ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ توسط وزارت اطلاعات بازداشت شده بود، پس از تحمل یک ماه زندان انفرادی با قرار وثیقه پنجاه میلیون تومانی آزاد شد.
وی سال گذشته توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی پیرعباسی، به تحمل ۲ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده بود که این حکم در دادگاه تجدید نظر به ۸ ماه حبس تعزیری کاهش یافت.
وی از اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تجمع و تبانی تبریه شده است.
بررسی موارد حقوقی نقض شده در این گزارش:
•    بند ۱ ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هیچکس را نمی‌توان بمناسبت عقایدش مورد مزاحمت اخافه قرار داد.
•    بند ۲ ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هر کس حق آزادی بیان دارد. این حق شامل آزادی تفحص و تحصیل و اشاعه اطلاعات و افکار از هر قبیل بدون توجه به سر حدات خواه شفاهاً یا بصورت نوشته یا چاپ یا بصورت هنری یا به هر وسیله دیگر به انتخاب خود می‌باشد.
•    ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر: هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد.

اظهارات تکان دهنده علیزاده طباطبایی: ده‌ها کهریزک در کشور دیده‌ام

اظهارات تکان دهنده علیزاده طباطبایی: ده‌ها کهریزک در کشور دیده‌ام

اظهارات تکان دهنده علیزاده طباطبایی: ده‌ها کهریزک در کشور دیده‌ام
قانون نوشت: در قانون اساسی جمهوری اسلامی‌ایران، حقوق مختلفی از جمله آزادی بیان، آزادی تجمعات مسالمت‌آمیز و تحصیل برای همه و... مورد تاکید قرار گرفته و در ضمن تفتیش عقیده ممنوع بوده و هرگونه استراق سمع و تجسس در امور خصوصی افراد نهی شده و مشمول مجازات است.
با این همه در سال‌های اولیه انقلاب اسلامی، نوع برخورد برخی از افراد و نهادهای حکومتی با متهمین و مجرمین به حدی خارج از قواعد اخلاقی و شرعی و مقررات قانونی بود که رهبری انقلاب در آذرماه 1361 طی بیانیه ای که به «فرمان 8 ماده ای» مشهور شد، بازگشت به ضوابط شرعی، انسانی و قانونی را خواستار شد و برای پیگیری این مهم مجموعه ای را تحت عنوان «ستاد پیگیری فرمان 8 ماده ای» منصوب کرد.
به مناسبت صدور این فرمان حکومتی، با سیدمحمود علیزاده طباطبایی، حقوقدان و وکیل دادگستری در خصوص علل و زمینه‌های صدور این فرمان در سال‌های اولیه انقلاب اسلامی‌ و چگونگی برخوردهای قضات و ضابطین دادگستری در آن سال‌ها و شرایط کنونی سیستم قضایی کشور، گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که مشروح آن در پی می‌آید:

در 24 آذرماه سال 61 امام خمینی(س) فرمان 8 ماده‌ای را صادر کردند. این در حالی بود که مفاد این فرمان در قانون اساسی و قوانین موضوعه کشور وجود داشت.از دیدگاه شما چه دلایلی باعث شد تا این فرمان با وجود قوانین فوق‌الذکر از سوی ایشان صادر شود.
من فکر می‌کنم مشکلی که همیشه وجود داشته این است که پاسخ خشونت را با خشونت داده‌اند. زمانی که اصل 38 قانون اساسی را در مجلس خبرگان اول تصویب کردند، وقتی گفتند هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و کسب اطلاع ممنوع است، مرحوم آیت‌ا... مشکینی این سوال را مطرح کردند و گفتند که فرض کنید الان ما شخصی را که توسط دستگاه‌های امنیتی دستگیر شده است، اگر به او دو تا سیلی بزنند، قاتل شهید مطهری را معرفی می‌کند. این‌که می‌گویید هرگونه شکنجه، معنایش این است که نمی‌توان حتی دو سیلی هم زد؟ مرحوم شهید بهشتی پاسخ ایشان را به زیبایی دادند: «کسانی که کارشان به داغ و درفش کشید از دو تا سیلی شروع کردند. بگذارید قاتل شهید مطهری پیدا نشود، ولی ما این‌کار را نکنیم». وقایع سال 60 که اتفاق افتاد و خشونتی که سازمان منافقین به کار برد باعث ایجاد یک سلسله خشونت‌های پیاپی شد. من خود در آن سال‌ها حضور داشته و چندین بار هم تهدید به ترور شدم و در این بین افراد زیادی را ترور کردند که اکثرشان هم از میان مردم عادی بودند. این خشونت متاسفانه با عکس‌العمل خشنی مواجه شد.
منظورتان این است که سختگیری‌هایی که در زندان می‌شد، خود باعث گرایش بیشتر به سازمان بود؟
ببینید برخوردهایی که آنها می‌کردند، آتش زدن‌ها و بمب گذاری‌ها و ترور‌ها، متاسفانه زمینه را برای برخورد تند و خارج از قاعده آماده می‌کرد. آن چیزی که در تشکیلات قضایی اصل و اساس است و از قدیم هم بوده این است که فرشته قضایی که نماد قوه قضاییه است، با چشمان بسته یک ترازو دستش است. یعنی فرشته عدالت باید با بی‌طرفی بررسی کند. قانون دادرسی کیفری می‌گوید «که بازپرس و قاضی تحقیق باید بی‌طرف باشد و با بی‌طرفی تمام به اتهام رسیدگی کند.»
من بارها به بازپرسان می‌گویم که «شما جایگاه خودتان را با پلیس و ماموران امنیتی اشتباه نگیرید.» شما باید قاضی بی‌طرفی باشید که باید تلاش می‌کنید دلایل اتهام و یا بی‌گناهی متهم را به طور مساوی جمع‌آوری کنید. شما پلیس نیستید که دلیلی برای اثبات اتهام جمع‌آوری کنید.
متاسفانه این اشتباه شده و عرف قضایی ما این است که بازپرس بی‌طرف نیست. قانون صراحت دارد و باید دلایل کافی برای احضار متهم وجود داشته باشد چه رسد به بازداشت. ولی رویه ما متاسفانه این است که متهم را بازداشت کرده، تحت فشار قرار می‌دهیم تا کسب دلیل کنیم و این خلاف قانون است.بنابراین باید تاکید کنم که اتفاقاتی که در سال 61 افتاد به دنبال جنایت‌های این سازمان بود. در سال 60 و دستگیری‌های گسترده‌ای که انجام شد و محاکمات بی‌رویه‌ایی که صورت می‌گرفت، متاسفانه ریشه در همان عملکرد غلط داشت.
نوع طرح برخورد با محاربین در در قانون مجازات را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
ماده‌ای در قانون مجازات اسلامی‌آمده بود که هنوز هم این ماده در قانون است، اشعار می‌دارد که وابستگان به یک سازمان‌ محارب نیز محارب شناخته می‌شوند.در واقع هر کس اطلاع داشته‌باشد که این سازمان محارب است و حتی طرفدار آن سازمان باشد قانون برایش شدید است. ماده 166 قانون مجازات اسلامی‌می‌گوید:«هر گروه یا جمعیت متشکل که در برابر حکومت اسلامی‌قیام مسلحانه کند ما چیزی به نام حکومت اسلامی‌نداریم، جمهوری اسلامی‌داریم ولی در قانون لفظ حکومت اسلامی‌آمده مادام که مرکزیت آن باقی است تمام هواداران و اعضای آن که موضوع آن گروه یا جمعیت یا سازمان را می‌دانند و به نحوی در پیشبرد اهداف آن فعالیت و تلاش موثر دارند، محاربند، حتی اگر در شاخه نظامی‌شرکت نداشته باشند.‌» این افراد به اتهام هواداری سازمان دستگیر می‌شدند. این سازمان هم که از نظر نظام محارب بود. در زندان‌ فقط احراز هویت می‌شدند، یعنی احراز می‌کردند که این شخص هوادار سازمان است. طبق ماده 186 فعلی حکم اعدام صادر و محارب شناخته می‌شد.
یعنی به صرف طرفداری و هواداری مجرم شناخته می‌شدند یا باید حرکت مسلحانه هم داشتند؟
نه! فقط به جرم طرفداری و هواداری نیز می‌توانند در زمره محارب محسوب شوند و در اینجا بحث حرکت مسلحانه نیز علاوه بر آن مطرح است. ماده قانون مجازات می‌گوید «تمام اعضا و هواداران که موضع گروه و یا جمعیت را می‌دانند و به نحوی در پیشبرد اهداف آن فعالیت می‌کنند، محاربند اگرچه در شاخه نظامی‌شرکت نداشته باشند.» این ماده، ماده خیلی خشنی است. این اتفاقی بود که افتاد بعد هم برخوردی که می‌کردند افرادی که به این اتهام دستگیر می‌شدند. خوب این قانون هم در آن فضا نوشته شده بود، فضای آن سال‌ها را در نظر بگیرید.
در این فضا شرایط قضات و ماموران اجرا در محاکم و دادسراها چگونه بود؟
اغلب قضات در دادگاه انقلاب، بچه‌های متدین ولی حقوق نخوانده بودند. بعضاً دانشجو و یا دیپلمه بودند که یک ابلاغ قضایی گرفته و کار می‌کردند! حتی تحصیلات حوزوی هم نداشتند. مامورین اجرا که از نظر سواد هم پایین بودند و برخوردشان با متهمین، برخوردی تند بود. وقتی می‌رفتند یک خانه‌ای را بازرسی کنند به محض اینکه با موردی مشکوک مواجه می‌شدند و گمان می‌بردند که ممکن است موردی داشته باشند، به در و دیوار آن خانه گیر می‌دادند این مسئله خیلی اتفاق می‌افتاد. از طرف دیگر هم این‌ها، آن آموزش، تجربه و متانت لازم را نداشتند و وقتی وارد یک منزلی می‌شدند به همه چیز کار داشتند. مثلاً به اسم ساواکی و یا چریک‌های فدایی خلق ... در مورد شخصی گزارش شده بود وارد می‌شدند هر چیزی می‌دیدند که خلاف دیدگاه‌های خودشان بود از یک عکس بی‌حجاب گرفته تا مشروبات الکلی و وسایل موسیقی و ورق... همه این‌ها را به عنوان آلت جرم جمع می‌کردند و یک پرونده جدید درست می‌کردند. وقتی گزارشی خدمت حضرت امام از وضعیت موجود داده شد و اعتراض‌هایی شده بود و بعضاً این اعتراض‌ها مورد قبول واقع نمی‌شد و مسئولین رد می‌کردند و می‌گفتند که این‌طور نیست، حضرت امام هیاتی را مامور کردند که بروند بررسی کنند تا ببینند این اعتراض‌ها صحت دارد یا نه. وقتی بررسی کردند و گزارشی را نزد حضرت امام آوردند و تایید شد که بله این قضایا هست و صحت دارد، منجر به صدور فرمان 8 ماده‌ای شد.
یعنی با این‌که نص قانون اساسی به این حقوق اشاره داشته، شرایط و وضعیت موجود به گونه‌ای بوده که این نیاز از سوی عالی‌ترین مقام کشور احساس می‌شده که باید طی فرمانی، بر این امور تاکید شود؟
بله. دقیقا به همین صورت است، من اشاره کردم. یک دیدگاهی متاسفانه از اول انقلاب وجود داشت و هنوز هم آن دیدگاه وجود دارد و آن این‌که با قانون نمی‌شود مملکت را اداره کرد و متاسفانه این دیدگاه یک اعتقاد است.
در بحث کهریزک هم همین داستان‌ها مطرح بود؟
اشاره‌ای به قضایای اخیر و انتخابات سال 88 داستان کهریزک می‌کنم. من از سال 79-74 نماینده رئیس‌جمهور در ستاد مبارزه با مواد مخدر بودم. ده‌ها کهریزک در سراسر کشور دیدم و واقعاً خون دل خوردم و مکتوب گزارش کردم. یک‌بار برای بازرسی به کرمان رفتم. بازداشتگاهی را دیدم که روباز بود و در واقع افراد را زیر آفتاب نگه می‌داشتند. وقتی ما آمدیم متهمان شروع کردند به فریاد زدن که «بگویید به ما آب بدهند»! که من خیلی متاثر شدم. گفتم: « اینها کی هستند» گفتند: «کسانی هستند که ما از خیابان‌ها جمع می‌کنیم»، چه بسا بی‌گناه باشند. حالا مثلاً طرف رنگ پریده بوده و اینها فکر می‌کنند که معتاد است. دو سه روز در چنین وضعیت ناگواری این جا باید بماند تا رسیدگی کرده تا تکلیفی برایشان روشن شود! گفتم چرا به این‌ها آب نمی‌دهید؟ گفتند: « نمی‌توانیم به آنها آب بدهیم» گفتم: «چرا؟» گفتند: «دستشویی نداریم!». 700 نفر را در بازداشتگاه روباز در گرمای کرمان نگه داشته و آب هم به آنها نمی‌دهند!
یا کهریزک را آقای مبشری رئیس دادگاه انقلاب نقل می‌کرد: یک روز قبل از سال 88 یکی از قضات تماس با من گرفت و گفت که آقای مبشری به دفتر بیا، من با شما کار دارم. من هم رفتم. دیدیم 30-20 نفر را به پاهای‌شان زنجیر بستند و بعضا با دمپایی و برخی هم دمپایی ندارند. با یک پیراهن و یک شلوار اینها را از کهریزک آورده بودند تا تفهیم اتهام کنند و برگردانند. ایشان در ادامه می‌گفت: ‌من در آنجا گفتم روابط عمومی‌ آمد و فیلمبرداری کرد و فیلم را خدمت آقای شاهرودی بردم و گفتم: آقای شاهرودی بالاخره اینها انسان‌اند، باید حق و حقوق انسانی اینها درنظر گرفته شود. در کهریزک واقعاً رفتارها غیرانسانی بود. همه می‌دانستند از رئیس قوه‌قضاییه تا افراد عادی. جوان متأهلی را به دلیل تصادف رانندگی به کهریزک برده بودند، در آنجا کاری با او کرده بودند که دچار افسردگی شده بود و سال‌ها تحت روان درمانی بود.
و همین کهریزک دوباره پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 بر سر زبان‌ها می‌افتد...
بله. سر قضیه انتخابات، یک عده‌ای را در خیابان می‌گیرند. دانشجو و یا افراد عادی بودند. آنها را به کهریزک می‌برند. آن ماموری که در کهریزک است او با اراذل و اوباش یک روشی داشته و روش او مورد تایید همه بوده و هیچ‌کس هم بر او خرده نگرفته و برای آن روش جایزه و پاداش و ترفیع هم گرفته است. حالا این دانشجو را در اختیار این آدم می‌گذارند. و او هم فکر می‌کند که این دانشجو، همان اراذل و اوباش است و همان برخورد را می‌کند و واقعاً شهادت پسر آقای روح‌الامینی یکی از الطاف خفیه‌ای بود که باعث شد تا اندازه‌ای کهریزک‌ها محدود شود ولی باز این مشکل هست و از قبل هم بوده است.
در دهه 50 که دانشکده حقوق بودیم یکی از اساتید که افسر شهربانی بود. پلیس علمی را  درس می‌داد، می‌گفت: «درست است که بازجویی روش علمی دارد و پلیس باید از روش علمی برسد به این که متهم مرتکب جرم شده ولی در اداره آگاهی وقتی می‌روید می‌بینید که یک تعداد لاستیک افتاده. آدم‌های عادی نمی‌دانند که این لاستیک‌ها برای چیست ولی وقتی می‌روید داخل و به متهم می‌گویند که شما را دیشب در خانه فلانی گرفتند. برای چی رفته بودی؟ می‌گوید: سردم بود رفتم داخل خانه. بعد او را در داخل لاستیک می‌گذارند و شلاق به او می‌زنند. برای چه داخل لاستیک می‌گذارند؟ برای اینکه اثرش نمی‌ماند و دردش به تمام بدن پخش می‌شود. آن وقت اعتراف می‌کند.» و یا قاچاقچیان را وقتی می‌گرفتند منکر بودند و همکاران‌شان را لو نمی‌دادند. بلاهایی که سر اینها می‌آوردند تا از آنها اقرار بگیرند، آدم  وحشت می‌کرد. این‌که قضیه دو طرف بوده. یعنی از طرف مجرمین رفتار خشن بروز می‌کند در مقابل جامعه و مامورین دولت. جامعه که باید به طریق علمی، به طریق قانونی با این رفتار خشن برخورد کند جامعه‌ایی که باید به اینها به دید یک بیمار نگاه کند و این نوع دید و نگاه پذیرفته نبود. ما در اصلاح قانون مواد مخدر در سال 76 خیلی تلاش کردیم که بگوییم «معتاد بیمار است» نمی‌پذیرفتند.
جلسه‌ای که در مجمع تشخیص مصلحت تشکیل شد، من این مثال را زدم ‍«تا 40-30 سال پیش در این مملکت دیوانه را می‌گرفتند زنجیرش می‌کردند و شلاقش می‌زدند. ولی امروز همه پذیرفتند که شخص دیوانه، بیمار است. با شلاق زدن که خوب نمی‌شود.» معتاد هم واقعاً همه روانشنان‌سان معتقدند که نه این که اعتیاد بیماری باشد، این آدم نارسایی روانی داشته که به مواد مخدر پناه آورده است. اول باید نارسایی روانی شخص معتاد را درمان کنیم و بعد از مواد مخدر جدایش کنیم. با یک سم‌زدایی معتاد از مواد مخدر جدا نمی‌شود به همان دلیلی که قبل از آن‌که طعم مواد مخدر را چشیده باشد رفته سراغش به همان دلیل هم که طعمش را چشیده دوباره به سمتش می‌رود.
متاسفانه با این دید به مجرمین نگاه نشده که مجرم یک هم‌وطن، هم‌جنس و هم‌دین ماست ولی بیمار است و به دلیل بیماری، مرتکب جرم شده. این را باید درمان کنیم اگر مجازات می‌کنیم مجازات یک نوع درمان این بیمار باشد. وقتی این دیدگاه نیست انتقام‌جویان و کینه‌توزانه با متهم برخورد می‌شود و این اتفاقات می‌افتاد که منجر به فرمان 8 ماده‌ایی یا قانون حقوق شهروندی می‌شود در صورتی که تمام این حقوق به طور صریح در فصل 3 قانون اساسی از اصل 19-42 آمده است.
پس الزام اینکه امام این فرمان را داده به خاطر این نکات بود؟
بله. دقیقا به دلیل اتفاقاتی بود که می‌افتاد.
بعد از دو دهه از صدور فرمان 8 ماده‌ایی رییس قوه قضاییه وقت آیت الله شاهرودی، بخشنامه‌ایی صادر می‌کنند که در دادسرا و محاکم قضایی باید حق دفاع متهمان حفظ شود و بازداشت و تعقیب افراد در چارچوب قانون باشد. در سال 83 مجلس بخشنامه رییس قوه قضاییه را به صورت قانون مصوب می‌کند. اما وجود این همه تکرار و اینکه مرتب تاکید می‌شود حقوق افراد جامعه باید حفظ شود و همه اقدامات مطابق با قانون باشد، چرا دوباره اتفاق می‌افتد و دستورالعمل‌های جدید صادر می‌شود؟
من زمانی که آقای شاهرودی تازه آمده بودند در جلسه‌ایی که خدمت ایشان بودم گفتم: «متاسفانه به جای این‌که مامورین امنیتی ضابط قانون باشند، امروز که شما رییس قوه قضاییه شدید قضات شما شدند مامور اجرای مامورین امنیتی.» که به مقدار زیادی این قضیه اصلاح شد.
مامور امنیتی وظیفه‌اش این است که با دقت کار خود را انجام دهد. ولی ماموریتش زمانی تمام می‌شود که این پرونده را تشکیل و تحویل بازپرس داد. وقتی تحویل بازپرس داد باید تحت امر بازپرس کارش را ادامه بدهد. نه اینکه تلاش کند دیدگاهش را به بازپرس تحمیل کند. متاسفانه ماموران امنیتی دیدگاه‌ خود را به قضات و بازپرسان تحمیل می‌کنند و به قانونگذار هم تحمیل کردند. در ماده 128 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1378 گفته شده «متهم می‌‌تواند یک وکیل همراه خود داشته باشد. وکیل متهم می‌تواند بدون مداخله در امر تحقیق، پس از خاتمه تحقیقات، مطالبی را که برای کشف حقیقت و دفاع از متهم و یا اجرای قوانین لازم بداند به قاضی اعلام نماید. اظهارات وکیل در صورت جلسه منعکس می‌شود».
چرا قانون گذار چنین گفته است؟  زیرا در دادرسی متهم مواجهه است با دادستان. از یک طرف متهم یک آدم بیچاره و بدبخت و گرفتار که اتهامی به او وارد شده و طرف مقابلش دادستان است با ابزارهای فراوان اقتدار که در اختیارش است. مامورین امنیتی، مامورین انتظامی، قوانین، کنترل‌های محسوس و نامحسوس.
این اختیارات را چه کسی به قاضی و یا مامور امنیتی داده؟ قانون داده است. قانون یک جوان این مملکت را گرفته، دانشجوی حقوق 4 سال درس خوانده و لیسانس گرفته و یک ابلاغ به او داده و گفته که تو شدی قاضی تحقیق و یا بازپرس و یا دادستان. همین قانون به یک جوان دیگر هم که او هم تحصیل کرده بود ابلاغ داده به عنوان وکیل دادگستری. یعنی به میزانی که قاضی مورد احترام و مورد وثوق نظام قانونگذاری است، وکیل هم مورد وثوق نظام قانونگذاری است. تا جایی که به صراحت قانون تا قبل از انقلاب رویه این بود که وکیل همتراز قاضی است. حتی در قانون بود جایی که مثلاً دادستان حضور نداشته باشد می‌توان یک وکیل را به عنوان دادستان منصوب کرد. رئیس کانون وکلا همتراز دادستان کل کشور است. ولی در قانونی که مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب کرد، صراحتا آمده است : «در مراجع قضایی وکیل همتراز قاضی است. »خوب وکیل را این‌همه قانونگذار برایش حرمت قائل شده است. وکیل از قانون دفاع می‌کند. وکیل از فرد دفاع نمی‌کند و اگر از متهم دفاع می‌کند از حقوق قانونی متهم دفاع می‌کند.
یادم است خدا رحمت کند آقای دکتر علی‌آبادی دادستان کل کشور قبل از انقلاب بود. من در سال 54 از ایشان پرسیدم که «آقای دکتر ما اگر وکیل شدیم می‌توانیم از یک قاتل دفاع کنیم؟» گفت: «بله. قاتل هم حق و حقوقی دارد که باید رعایت شود و نمی‌شود که به قاتل یک سیلی اضافی زد.»
در قانون اساسی هم صراحتاَ آمده است. در قانون اساسی اصل 39 می‌گوید: «هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر، بازداشت، زندانی و یا تبعید شده، به هر صورت که باشد ممنوع و موجب مجازات است» یعنی یکی به اتهام جرم جاسوسی، جاسوسی اسرائیل و یا به اتهام بمب‌گذاری در مسجد، حسینیه، و یا بمب‌گذاری در حرم امام رضا دستگیر شده، طبق اصل 39 یک سیلی اضافه کسی حق ندارد به او بزند. این ها چیزهایی بوده که در قانون پیش‌بینی شده ولی سوال این است که در عمل اتفاقی که افتاده چه بوده است؟
یعنی دلیل این که مدام بخشنامه جدید صادر می‌شود این است که بخشنامه‌های پیشین اجرا نمی‌شود؟
بله. چون اجرا نمی‌شود. ماده 128 در مجلس تصویب شد با فشار مامورین امنیتی، مقامات امنیتی که گفتند «ممکن است در یک پرونده مسائل محرمانه‌ای باشد که نباید کسی از آن مطلع باشد». اولاً این یک اصل است، آنچه در دادگاه رسیدگی می‌شود دیگر محرمانه نیست. تا قبل از رسیدگی مسائل محرمانه است ولی وقتی دلایل کافی داریم که مثلاً شخصی جاسوس است، نیازی نیست که نحوه کسب دلیل‌ را ارائه دهیم. کما این‌که نحوه کسب دلیل اگر اقرار باشد باید مشخص باشد که چگونه این اقرار گرفته شده است. باید دلیل را ارائه دهیم. به صراحت قانون اساسی، کسی که دستگیر می‌شود. صرف 24 ساعت باید تفهیم اتهام شود و دلیل اتهام نیز به شخص تفهیم شود. نه تنها اتهام تفهیم شود، بلکه دلیلش هم به شخص تفهیم شود.
اصل 32 قانون اساسی می‌گوید: «هیچ‌کس را نمی‌توان دستگیر کرد، مگر به حکم ترتیبی که قانون معین می‌کند. در صورت بازداشت، موضوع اتهام باید با ذکر دلایل بلافاصله و کتاباً به متهم ابلاغ و تفهیم شود.» آیا این رویه وجود دارد؟
کسی که دستگیر می‌شود ظرف 24 ساعت نه تنها موضوع اتهام، باید دلایل اتهام هم به وی تفهیم شود. نمی‌شود کسی را دستگیر کرد، آویزانش کرد تا کسب دلیل کرد. باید به محض دستگیری دلایل اتهام را به وی تفهیم کرد. مامورین امنیتی به قانونگذار فشار گذاشتند گرچه می‌گویند که قانونگذار عاقل است ولی قانونگذار ما در اینجا از روش عقلایی پیروی نکرده است. خب این وکیل همان اعتبار قاضی را دارد. اولاً چیز محرمانه نباید در پرونده باشد و پرونده‌ای که می‌خواهد رسیدگی شود و حکم صادر شود، دیگر جنبه محرمانه‌ ندارد.
یک تبصره را به قانونگذار تحمیل کردند، گفتند: «در مواردی که موضوع جنبه محرمانه دارد، یا حضور غیر متهم به تشخیص قاضی موجب فساد گردد،» به طور وسیع دست قاضی تحقیق را باز گذاشتند. البته در اینجا قاضی تحقیق نیست. این قانون برای زمانی است که هنوز دادسرا نبود قاضی رسیدگی کننده است. این موضوع در دادگاه است ولی متاسفانه برخلاف رویه معمول تفسیری کردند. گفتند  «بازپرس به استناد این تبصره می‌تواند از حضور وکیل در جایی که جنبه محرمانه دارد»، تحقیقات نمی‌تواند محرمانه باشد و یا به «تشخیص قاضی موجب فساد گردد» چه فسادی؟ مشخص نکردند و همچنین راجع به جرایم علیه امنیت کشور که حیطه را کاملاً باز گذاشتند. جرائم علیه امنیت کشور، یک فصل از قانون مجازات اسلامی است.
حضور وکیل در مرحله تحقیق با اجازه دادگاه است. یعنی در دادگاه‌ که رسیدگی می‌کند و این را  به بازپرسی و مرحله تحقیقات مقدماتی تسری دادند. گفتند که در مرحله تحقیقات هم حضور وکیل با اجازه بازپرس باید باشد. در این زمینه حرف زیاد زده شد و اظهارنظر شد حتی یک حقوقدان یعنی یک استاد دانشگاه و کسی که حقوق جزا تدریس می‌کند، این تحلیل را قبول ندارد که استنباط از این تبصره این است که بازپرس می‌تواند جلوی حضور وکیل را بگیرد ولی رویه این شد که این‌گونه عمل کردند. وقتی برای خود قوه قضاییه این محرز شد که عدم حضور وکیل موجب فساد است اتفاقاتی که می‌افتد و منجر به آبروریزی برای نظام می‌شود و همگی به خاطر عدم حضور وکیل است‌.
یادم هست زمانی که آقای رهبرپور رئیس دادگاه انقلاب بودند نقل می‌کردند: «در دادگاه انقلاب رویه  این بود که به وکیل اجازه نمی‌دادند شرکت کند و اگر هم اجازه می‌دادند مثل الان سازمان قضایی نیروی مسلح بود و می‌گویند: فقط وکلایی که ما به آنها اعتماد داریم اجازه می‌دهیم که این مسئله خلاف قانون است. گفت: که وکیل را راه نمی‌دادند، قضات را جمع کردم و گفتم که چرا وکیل را راه نمی‌دهید؟ گفتند که این پدرسوخته‌ها باسوادتر از ما هستند و ما نمی‌توانیم جواب‌ آن‌ها را بدهیم. روشی که آقای رهبرپور به کار برد، این بود که با دانشگاه آزاد مذاکره کرد و دوره‌های فوق‌لیسانس گذاشت و اغلب قضات را فرستاد تا باسواد شوند. متاسفانه این رویه‌ای جاری و ساری بود و مانع از حضور وکیل می‌شدند. وقتی که مقامات قضایی با این رویه مقابله کردند، مامورین و دستگاه‌های امنیتی این تبصره را تحمیل کردند. برای آقای شاهرودی و مسئولین قوه قضاییه محرز بود که از این تبصره نمی‌شود چنین استنباطی کرد. بخشنامه‌ کردند و صراحتاً در آن اعلام کردند که «دادستان موظف است زمینه حضور وکیل را در مرحله دادسرا و دادگاه فراهم کند» که آن تبصره، آن ماده را نقض کرد. یعنی این ماده اعتبار قانونی ندارد. قانون آیین دادرسی کیفری، یک قانون عام است. قانون حفظ حقوق شهروندی که یک بخشنامه بود و مجلس ششم آن را تبدیل به قانون کرد، این قانون، قانون خاص است و این قانون خاص، قانون عام را تخصیص داده و دیگر این تبصره اعتبار ندارد. ولی متاسفانه نه تنها در پرونده‌های امنیتی، وقتی وکیل به دادسرا می‌رود، به وی گفته می‌شود «آقای وکیل شما که می‌دانید حق ندارید بیایید و من می‌توانم جلوی حضورتان را بگیرم! ولی منت می‌گذارم سرت، بنشین ولی حرف نزن.» در صورتی‌که این رویه، غلط است اما متاسفانه حاکم است.
حفظ حریم خصوصی شهروندان یکی از مهم‌ترین تاکیدات قانونی است که در فرمان هشت ماده ای امام نیز مورد تاکید قرار گرفته، به نظر شما چگونه می‌توانیم برای حفظ این حریم، ضمانت اجرایی محکم ایجاد کنیم؟
حفظ حریم خصوصی در قانون اساسی، اصل 25 قانون اساسی «بازرسی و نرساندن نامه‌ها و ضبط و فاش کردن مکالمات تلفنی، افشا مخابرات تلگرافی، سانسور، تلکس، نرساندن آنها، استراق سمع، و هرگونه تجسس ممنوع است مگر به حکم قانون.» قانون اساسی به صراحت این را پیش‌بینی کرده. یعنی تلفن هیچ کسی را نمی‌توانند کنترل کنند مگر این‌که به طور خاص از قاضی حکم گرفته باشند و از قاضی شنود ابلاغ بگیرند و بخواهند مثلاً تلفن شخصی را در زمانی خاص کنترل کنند.
متاسفانه مسائل امنیتی فقط در کشور ما نیست در امریکا هم این اتفاق افتاده. بعد از انفجار برج‌های دوقلو، قانونی را وضع کردند و اختیارات وسیعی را به پلیس دادند. برای کنترل و حریم خصوصی افراد را کاملاً مورد خدشه قرار دادند.
قانون اساسی بسیار زیبا این مسائل را پیش‌بینی کرده است. تجسس و استراق سمع را ممنوع کرده، تفتیش عقاید را ممنوع کرده. «هیچ کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ایی مورد تعرض قرار داد.» یعنی شما می‌توانی هر عقیده‌ایی داشته باشی تا زمانی که برای اجرای هدفی خلاف قانون از آن عقیده‌ات استفاده نکنی، داشتن عقیده جرم نیست. ولی آیا در مملکت ما این است؟
وقتی از شما سوال می‌کنند درباره این مسئله عقیده‌ات چیست؟ یعنی تفتیش عقیده کردند. به صراحت قانون اساسی ممنوع کرده. اصل 22 «حیثیت، جان، مال، شغل اشخاص از تعریض مصون است» اما متاسفانه این مسائل رعایت نمی‌شود. یا برابری افراد در برابر قانون و یا منع دستگیری و یا بحث اصل 37 «اصل برائت است هیچ‌کس از نظر قانون مجرم شناخته نمی‌شود، مگر اینکه جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.» این مسائل در قانون اساسی پیش‌بینی شده بود. و در قوانین عادی هم ضمانت اجرایی لازم برایش پیش‌بینی شده. مشکل ما، مشکل کمبود قانون نیست. مشکل ما، عدم وجود فرهنگ قانون‌پذیری است.
از اول انقلاب هم این مشکل وجود داشت. زمانی که در سازمان برنامه بودم. بررسی کردم و گزارشم را به خدمت آقای هاشمی رفسنجانی که رئیس جمهور بودند دادم. تحقیق کردیم که چرا در مسئولین حکومتی و دولتی این‌قدر قانون‌گریزی و یا حتی قانون‌ستیزی وجود دارد؟ دیدیم که با قانون آشنا نیستند. سی نفر که دور میز هیئت دولت نشستند، هیچ‌کدام حقوق نخواندند. حتی معاون حقوقی و امور مجلس رئیس جمهور، آقای دکتر مهاجرانی که تاریخ خوانده بودند. و وقتی من این مسئله را مطرح کردم آقای هاشمی فرمودند: «آقای دکتر حبیبی حقوق خواندند». گفتم «نه. ایشان هم حقوق نخواندند. ایشان جامعه‌شناسی خواندند» و چون در تدوین قانون اساسی نقش داشتند همه تصور می‌کنند که ایشان حقوق خواندند.
آقای دکتر حبیبی کتابی راجع به حقوق عمومی دارند...
بله. متاسفانه آقایان حقوق‌ نخوانده، حقوق‌دان شدند. در آن بررسی که انجام دادم رفتم به معاونت حقوقی وزارتخانه‌ها، دیدیم که هیچ‌یک از معاونین حقوقی وزارتخانه‌ها هم حقوق نخواندند.  در ضمن ادارات کل حقوقی و امور مجلس عمدتاً آنها هم حقوق نخوانده بودند.
یکی از رؤسای شعب دادگاه کیفری استان نقل می‌کرد: «متهمی از مدیران کل استان‌ها  پولی که برای گازکشی یک روستا پیش‌بینی شده بود به دستور ایشان خرج ماموریت خارج از کشور شده بود. برای این شخص کیفرخواست صادر شده و چون دارای مقام بالایی بوده، پرونده به کیفری استان آمده. آقای نیکزاد وزیر مسکن یک نامه برای من نوشتند که آقای رئیس دادگاه، کار ایشان به دستور مستقیم من انجام شده. پرونده را مختومه کنید. گفت: من تعجب می‌کنم که این آقای وزیر نمی‌داند که حق ندارد که دستوری خارج از قانون بدهد. پرونده را به دادسرا برگرداندم. و گفتم آقای دادستان از ایشان تحقیق کن و تحقیقات را تکمیل و پرونده را بفرست.» متاسفانه مقامات حتی در سطح وزراء از اختیارات قانونی خودشان اطلاع ندارند و این عمل همین‌طور تسری پیدا می‌کند و به یک مامور می‌رسد. و مامور هم وقتی که رئیس‌ او از اختیارات خودش اطلاع ندارد. وقتی فرمانده‌اش از اختیارات خودش اطلاع ندارد، مامور هم اطلاع ندارد در نتیجه به حریم خصوصی تجاوز می‌شود‌. کنترل تلفن‌ها محدود به 100-200 تای است که قاضی شنود صادر می کند - قاضی شنود در کشور یک نفر است- و هر قاضی حق ندارد دستور شنود بدهد. حداقل در زمان آقای شاهروردی این‌گونه بود که یک ابلاغ ویژه به یک قاضی می‌دادند به عنوان قاضی شنود. و تلفن‌هایی که باید کنترل شود ایشان تحقیق می‌کردند و دستور قضایی می‌دادند و کنترل می‌شد.
این خلاء که در قانون نیست، پس این اتفاق در کجا می‌افتد؟
این امر، فرهنگی است. تصور مامور این است که ماموریت را باید انجام دهد و رضایت مقام بالاتر را کسب کند و از حدود وظایف و اختیارات قانونی خودش هم اطلاع ندارد.
خوب چگونه می‌توان فرهنگ سازی کرد؟
مردم باید با حقوق آشنا شوند.  اگر مردم با حقوق‌ خود آشنا شوند هر تعرضی به حریم خصوصی‌ آنها شد، به دستگاه قضایی مراجعه کنند. ممکن است در یک رده‌هایی رسیدگی نشود. ولی قطعاً نود درصد از تعرض‌ها به حریم خصوصی اگر شکایت شود، به آن رسیدگی می‌شود.
پرونده‌های زیادی دارم. شخصی جاسوس است و جاسوسی‌اش هم محرز است و محکوم به اعدام شده و در بازجویی، دندانش را شکستند. به سازمان قضایی نیروهای مسلح شکایت کرده و به شکایت او رسیدگی کردند و حکم به پرداخت دیه دادند. اگر مردم به حقوق خود آشنا باشند و در مقابل تعرضی که به حریم خصوصی‌ آنها می‌شود عکس‌العمل نشان بدهند، اگر بروند و اقدام کنند رویه قضایی ایجاد می‌شود. وقتی حجم این پرونده‌ها زیاد شد، رویه قضایی  و قانون ایجاد می‌شود و فرهنگش ایجاد می‌شود.
متاسفانه ما عادت نداریم، در فرهنگ ما ظلم‌پذیری نهادینه شده است. یعنی مقابله با ظلم به طریق قانونی نیست. یک فرهنگ چند هزار ساله داشتیم که مردم به عنوان رعیت بودند و تو سرشان می‌زدند. در انقلاب، ما آمدیم معترضانه مقابل حکومت ایستادیم و این حریم را شکستیم ولی این فرهنگ را ایجاد نکردیم که مقابل هر نوع تعرضی باید بایدم اما در چارچوب قانون.
مردم اگر به حقوق قانونی‌ خود آشنا باشند. الان مردم با حقوق قانونی‌شان آشنا نیستند.
وقتی انجمن دفاع از حقوق زندانیان را تاسیس می‌کردیم، این بحث را من آنجا مطرح کردم و گفتم : «زندانیان سیاسی که تعدادشان زیاد نیست، می‌دانند از مجامع حقوق‌بشری گرفته تا حقوق‌دانان داخلی درست است که به آنها هم ظلم می‌شود ولی سایر زندانیان هم خیلی بی‌پناهند. ما  این انجمن را برای دفاع از حقوق کلیه زندانیان پیش‌بینی کنیم.» که همین‌ گونه شد ولی متاسفانه آن را تعطیل کردند.
شخص سال‌ها در زندان است باید یک نامه می‌نوشت و با همین نامه می‌توانست از زندان آزاد شود. ولی یاد نگرفته است که این نامه را بنویسد. حفظ حریم خصوصی فقط با فرهنگ‌سازی و آشنایی مردم به حقوق  خود میسر است. ما به اندازه کافی قانون و ضمانت اجرایی قانونی داریم ولی وقتی که یک قاضی و یا یک مامور امنیتی و مامور انتظامی به حقوق شخصی تجاوز می‌کند و از حریم خودش پایش را فراتر می‌گذارد. اگر علیه‌ او شکایت شود بقیه هم متوجه می‌شوند. و قطعاً این فرهنگ ایجاد می‌شود.
آیا این نقض در قانون است و یا این‌که افراد آموزش لازم را ندیده‌اند؟
قانون چیست؟ قانون یک توافق پذیرفته شده اجتماعی است که توسط نمایندگان جامعه به صورت مدون تنظیم می‌شود. در دنیا این جور بوده ولی در کشور ما این گونه نبود. در کشورهای پیشرفته این گونه است که اول یک امری را مردم می‌پذیرند و جمع مردم فرهنگ پذیرش این امر را دارند و به نمایندگان خود می‌گویند که این را تدوین کنید و چارچوب‌هایش را مشخص کنید.
در کشور ما، قانون چیست؟ می‌رویم پیشرفته‌ترین قوانین دنیا را ترجمه و به ایران می‌آوریم. این عرف پذیرفته شده ما نیست. این قانون آیین دادرسی کیفری، این قانون مدنی.... مثلاً قانون مدنی، قانون پذیرفته شده زمان ماست.  در سال57-1356 قانون مدنی را نوشتند گفتند که این ملت مسلمانند. و 300-1200 سال اسلام در این مملکت حکومت کرده و مردم یک چیزهایی را به عنوان عرف پذیرفتند. حتی کسی که کمونیست و بی‌دین است دخترش را بدون عقد، خانه شوهر نمی‌فرستد.  یک گروه 37-38 نفره بودند و در آن زمان گروهی که قانون مدنی نوشتند، 20 نفرشان دکتری حقوق و بقیه مجتهد بودند. در نتیجه قانونی نوشتند متناسب با عرف جامعه مسلمان ایرانی که این قانون اجرا می‌شود. ارث‌، ازدواج‌ش، طلاق‌، مالکیت‌ ...آن اجرا می‌شود. چون عرف پذیرفته شده این جامعه است. ولی سایر قوانین که عرف پذیرفته شده این جامعه نیست و ما ترجمه کردیم و از خارج آوردیم. سیستم قضایی را ترجمه کردیم و از خارج آوردیم. و تا به صورت پذیرفته شده جامعه درنیاید عمومیت پیدا نمی‌کند.
ما عرف پذیرفته شده جامعه بلژیک در 60 سال پیش را تبدیل به قانون کردیم!. امروز از مردم می‌خواهیم که آنرا اجرا کنند، مردم اجرا نمی‌کنند چون به آن اعتقاد ندارند. آن چیزی که مردم خود باور دارند باید تبدیل به قانون شود تا اجرا کنند.
حفظ حریم خصوصی، قانون دسترسی آزاد به اطلاعات، قانون حقوق شهروندی،.... حرف‌های قشنگی است، و یا حقوق ملت در قانون اساسی. که اعتقادی به این‌ها نیست. از مقاماتی که خودشان قانون را وضع کردند به این قانون اعتقادی نداشتند، تا مجریان. بنابراین اول باید فرهنگ‌سازی شود و جامعه بپذیرد  برای این‌که یک زندگی اجتماعی داشته باشد و در این زندگی اجتماعی با امنیت بتواند زندگی کند، باید  به چارچوبهایی  متعهد باشد، اگر این کار را کرد قطعاً قانونی می‌شود که فقط ضمانت اجرای قانونی ندارد، ولی ضمانت اجرای عملی دارد.