سئوال جواب درباره قوانین ایران

سئوال جواب درباره قوانین ایران

۱۳۹۰ آذر ۶, یکشنبه

ابراهیم بابایی از بند ٣۵٠ به زندان رجایی شهر تبعید شد.



به گزارش خبرنگار کلمه، ابراهیم (نادر) بابایی زیدی که ازسوی شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به تحمل ۶سال و ٩ماه حبس در زندان اوین محکوم شده بود، به زندان رجایی شهر استان البرز تبعید شد.
دکتر بابایی با بیماری دیسک حادکمر و مشکلات قلبی دست و پنجه نرم می کند که نزدیکی به امکانات بهداشتی و پزشکی در تهران را برای وی حیاتی می سازد.
وی جانباز ۴۵درصد جنگ است و همسر و ٢ فرزند وی برای سفر هفتگی و ملاقات پدر باید هر هفته از تهران عازم کرج شوند.
در حکم صادره برای این زندانی، موضوع تبعید وجود نداشته و به گفته وی، انتقال تنبیهی وی به رجایی شهر حاصل اعمال فشار مقامات و کارشناسان وزارت اطلاعات بوده است.
وی که تاکنون ١١ماه را در حبس به سر برده به اتهام شرکت در تظاهرات، تبلیغ علیه نظام و اخلال در نظم عمومی به زندان محکوم شده است.
دکتر بابایی دانش آموخته دامپزشکی است و آسیب های ستون فقرات مانع تحرک آزادانه وی شده و در وضعیت بدی بسر می برد.

بازداشت محمد رشید هدایتی، فعال دانشجویی دانشگاه آزاد



محمد رشید هدایتی، از فعالان دانشجویی دانشگاه آزاد، طی روزهای گذشته توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به محلی نامعلوم منتقل شده است. به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، محمد رشید هدایتی، از فعالین دانشجویی دانشگاه آزاد اصفهان، بعد از ظهر روز سه شنبه اول آذر ماه امسال، هنگامی که از دانشگاه در حال بازگشت به منزل بود، در مقابل درب دانشگاه توسط سرنشینان یک خودرو متوقف گردید، که بعد از چند دقیقه پرسش و پاسخ، با زور و ضرب و شتم، وی را سوار خودرو کرده و به محلی نامعلوم منتقل کرده اند.

تحصن و اعتراض مردم بندر گناوه در اعتراض به قانون جديد ته لنجي


بنا به گزارش ارسالی به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" روز شنبه 5 آذر ماه  1390مردم بندر گناوه به دليل قانون گمركي جديد كه كالاي همراه ملوانی - مشهور به " ته لنجي " را محدود نموده است، با بستن درب اکثر مغازه های خود دست به تحصن زده اند و قرار است این تحصن که همراه با تجمع مسالمت آمیز در چهار راه بسیج گناوه صورت گرفته تا روز دوشنبه ادامه یابد.
براساس قانون جديد، كالاي همراه ملواني و تعداد سفر سالانه هر ملوان به گونه ای کاهش یافته که باعث اعتراض کلیه لنج داران، ملوانان و بازاریان این شهر گردید.مطابق قانون جدید سفر هر ملوان براي واردات 5/1 ميليون تومان كالا، از 8 به 4 بار در سال كاهش يافته است  و ورود تعدادی از اقلام تجاری و مواد خوراکی ممنون اعلام گردیده. به زعم عده کثیری از تجّار و بازاریان، قانون جدید عامل و باعث فلج شدن کامل کار و کسب در این بندر خواهد شد چرا که عمده درآمد ساکنین گناوه از این راه تامین می گردد.

ممانعت بازجویان وزارت اطلاعات از انجام عمل جراحی دانشجوی زندانی در آخرین لحظات


بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران"نیاز فوری به عمل جراحی دانشجوی زندانی و ممانعت بازجویان وزارت اطلاعات از انجامعمل جراحی وی .
دانشجوی زندانی میثاق یزدان نژاد که از بیماری حاد جسمی رنج می برد پس از ماه ها پیگیری خانواده اش به منظور عمل جراحی ، مدتی پیش او را همراه با 5 مامور و با پابند و دست بند  به یکی از بیمارستانهای خارج از زندان منتقل کردند.پزشکان متخصص پس از معاینات اولیه همانطوری که سال گذشته اعلام کرده بودند اکیدا توصیه کردند که باید فورا تحت عمل جراحی قرار گیرد.اما آخوندی بنام علوی از سربازجویان وزارت اطلاعات و  مسئول پرونده وی در آخرین لحظات از انجام عمل جراحی این دانشجوی زندانی برای دومین بار  ممانعت به عمل آورد و او را با شرایط حاد جسمی به زندان گوهردشت کرج بازگرداندند.
مادر دانشجوی زندانی همراه با سایر اعضای خانواده که در بیمارستان حضور داشتند از فردی که فرمانده اکیپ مسئول انتقال فرزندش به بیمارستان بود خواستار توضیح شد که چرا فرزندش بنابه تاکید پزشکان متخصص مبنی بر فوریت انجام عمل جراحی از انجام عمل جراحی ممانعت به عمل می آورند و قصد دارند او را با این شرایط حاد جسمی به زندان بازگردانند.این فرد بجای پاسخ دادن به او  با خشونت و برخوردی غیر انسانی اقدام به هل دادن این مادر بیمار نمود و شروع به توهین کردن به دانشجوی زندانی و سایر اعضای خانواده که در آنجا حضور داشتند نمود.
از طرفی دیگر مادر دانشجوی زندانی به دلیل طولانی شدن مدت انتظار در بیمارستان و بدون غذا بودن آنها ،برای فرزندش و مامورین همراه اقدام به تهیۀ غذا نمود . زمانیکه  دانشجوی زندانی در حال خوردن غذا بود فرمانده اکیپ وحشیانه به سوی دانشجوی زندانی حمله ور شد و غذا را از دست او گرفت و بسوی دیگری پرت نمود.این مسئله باعث انزجار و اعتراض شدید دانشجوی زندانی ، خانواده وی ،کادر پزشکی و مردم گردید.

وضعیت حاد وبلاگ نویس زندانی در زندان ندامتگاه کرج

 

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" وبلاگ نویس زندانی در شرایط حاد جسمی در زندان ندامتگاه کرج بسر می برد.
در طی چند هفتۀ اخیر وضعیت جسمی  وبلاگ نویس زندانی محمد رضا پورشجری در زندان ندامتگاه کرج رو به وخامت گراییده است.او در طی هفتۀ گذشته 3 بار بیهوش گردید و هر بار به مدت یک ساعت در کما بسر برد. هم بندیانش، او را به بهداری زندان منتقل کردند اما  بهداری زندان بدون انجام معاینات و  آزمایشهای لازم برای تشخص علت بیماریش تنها  به دادن قرصهای مسکن معمولی اکتفا کرده و او را به سلول خودش بازگرداندند.
بنابه گفتۀ خانواده پورشجری ،وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) به سختی قادر به حرکت می باشد و هر روز وضعیت جسمی او وخیم تر می شود.
وبلاگ نویس زندانی به دلیل شکنجه های جسمی و وارد کردن ضربات به سر وی توسط بازجویان زارت اطلاعات دچار چنین بیماری حاد جسمی شده است.او از درمان محروم می باشد و بازجویان وزارت اطلاعات اجازۀ انتقال و درمان وی در بیمارستانهای خارج از زندان را نمی دهند.

روزنامه اندیشه نو مجرم نیست، هفته‌نامه اتفاق نو مجرم است


خبرگزاری ایسنا گزارش داده است که پرونده‌های مدیران مسوول نشریات «اتفاق نو» و «اندیشه نو» صبح یک‌شنبه در دادگاه مطبوعات به ریاست قاضی سیامک مدیرخراسانی، مورد رسیدگی قرار گرفت که پس از قرائت کیفرخواست صادره از سوی دادسرای عمومی و انقلاب تهران، متهمان به دفاع از خود پرداختند.
بر اساس این گزارش، اتهام روزنامه توقیف شده «اندیشه نو»، توهین به مقامات و اتهام هفته‌نامه «اتفاق نو» استفاده ابزاری از تصاویر مردان و زنان مطرح شده است.
پس از ختم جلسه رسیدگی، هیات منصفه مطبوعات وارد شور شد و «اندیشه نو» را با اکثریت آرا مجرم تشخیص نداد. هم‌چنین هیات منصفه مطبوعات «اتفاق نو » را به اتفاق آراء مجرم شناخت و با اکثریت آراء متهم را مستحق تخفیف دانست.

صدور حکم هفت سال زندان برای یک فعال کرد مریوانی


تارنمای نوروز گزارش داده است که شاهو احمدی جوان ۱۸ ساله‌ که‌ حدود ۴ ماه پیش به ‌همراه عثمان صالحی، ناصر گلاویژی، اقبال ایزدی، عثمان گلاویژی و محمد صالحی به‌ اتهام هواداری از یکی از احزاب اپوزیسیون کردی بازداشت ‌شده بود، از سوی دادگاه انقلاب به‌ ۷ سال زندان محکوم گردید.
گفتنی‌ است بقیه‌ بازداشت شدگان به‌ همراه کاوه‌ فرجی، آرام رستات و کاوه‌ مرادی نیز که‌ چند ماه پیش بازداشت شده‌اند هم‌چنان بلاتکلیف هستند.

انتقال مصطفی دانشجو ‪وکیل دراویش گنابادی‬ به بند عمومی زندان اوین


سایت مجذوبان نور گزارش داده است که مصطفی دانشجو از وکلای دراویش گنابادی که در تاریخ ۷ آبان ماه از زندان ساری مرتبط با بازداشتها و فشارهای اخیر به بند امنیتی زندان اوین منتقل شده بود ٬ روز گذشته ۵ آذر ماه به بند عمومی انتقال یافت.
این وکیل دراویش که در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ماه سال جاری به اتهام نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی از سوی دادگاه تجدید نظر استان مازندران به ۷ ماه حبس محکوم شده بود در حالی که روزهای آخر محکومیت خویش را سپری میکرد به زندان اوین منتقل شد . وی روز گذشته ۵ آذر ماه پس از تحمل یکماه حبس در سلول انفرادی بند ۲۰۹ به بند عمومی زندان اوین انتقال یافت.
یادآور می شود وکلا و مدیران سایت مجذوبان نور آقایان رضا انتصاری ٬ فرشید یداللهی ٬ حمید مرادی ٬ افشین کرم پور ٬ امیر اسلامی و امید بهروزی به همراه مصطفی دانشجو هم اکنون در بند عمومی زندان اوین به سر می برند . علاوه بر این بر طبق آخرین گزارش از وضعیت دراویش زندانی ۱۶ تن از دراویش گنابادی در زندانهای کشور محبوس هستند.

احمدرضا احمدپور برای اجرای حکم حبس خود به زندان اهواز منتقل شد


احمدرضا احمدپور وبلاگ نویس و فعال سیاسی، بعد از این سه سال نیز باید به مدت ده سال نیز به ایذه، منطقه ای با شرایط بسیار سخت تبعید شود.
به گزارش جرساین روحانی وبلاگ نویسِ محبوس در بند ویژه روحانیت قم، هفته گذشته طی نامه ای خطاب به رهبر جمهوری اسلامی، به شرح گوشه ای از ستم های وارده بر خود طی ماههای دستگیری در جریان حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری پرداخته و ساختار و احکام دادگاه ویژۀ روحانیت را مورد اعتراض و چالش قرار داد.
سید احمد رضا احمد پور، علاوه بر محکومیت حبس در حوادث بعد از انتخابات، به ۱۰ سال اقامت اجباری پس از سپری شدن ۳ سال حبس ( حدود ۹۰۰ کیلو متری دورتر از محل اقامت خود و خانواده ) در شهرستان ایذه و خلع لباس مجدد و نیز محرومیت از مناصب طلبگی محکوم شده است.

هشدار درباره‌ی افزایش افرادی که برای اولین ‌بار وارد زندان‌ها می‌شوند


مدیرکل زندان‌های استان فارس گفته است که  اگر مسوولان و متولیان امور فرهنگی، اجتماعی و سیاستگزاران توجه جدی به این موضوع نداشته باشند این آمار زنگ خطری برای جامعه است.
به گزارش ایسنا احمدی افزوده است که هرچند واژه زندان را جامعه نمی‌پذیرد اما زندان یک واقعیت اجتناب ناپذیر است و به منظور مقابله با مجرم باید مکانی به نام زندان وجود داشته باشد.
وی که در جمع اعضای هیات مدیره ستاد دیه استان فارسی سخنرانی می‌کرده گفته است که «ما در زندانها مسئولیت نگهداری و اصلاح و تربیت فرد مجرم را برعهده داریم اما اگر مسوولین و سیاستگزاران و برنامه ریزان جامعه به آسیب های ناشی از حبس در زندان‌ها که متوجه خانواده زندانی می شود توجه نکنند تمامی اعضای یک خانواده در معرض آسیب قرار می گیرد.»
مدیرکل زندان‌های فارس یادآور شد که «مسوولان و متولیان فرهنگی جامعه باید پیشگیری را در اولویت کاری خود قرار دهند تا گرایش به جرم کمتر و آمار جمعیت کیفری زندانها کاهش یابد.«

بازداشت یک شهروند بهایی در اصفهان


روز شنبه ۲۸ آبان ماه «مزیدی» یکی از شهروندان بهایی اصفهان توسط نیروهای اطلاعات این شهرستان بازداشت شده و تاکنون در زندان به سر می‌برد.
به گزارش «خانه حقوق بشر ایران» از محل نگهداری و وضعیت وی تاکنون اطلاعای از دست نیست.
از حمله گسترده نیروهای امنیتی در اول خرداد ماه ۹۰ تا کنون به موسسع آموزش علمی بهاییان احضار و بازجویی و بازداشتهای گسترده همچنان ادامه دارد.
این موسسه، در سال ۱۳۶۶ در پی اخراج اساتید و دانشجویان بهایی در سراسر ایران و محرومیت ایشان از ادامه تحصیلات عالیه، به دست ایرانیان بهایی راه اندازی شد.
این موسسه تا کنون سه بار مورد یورش قرار گرفته است و آخرین حمله در اول خرداد ماه ۹۰ بوده است که منجر به تفتیش منزل بیش از ۴۰ نفر، احضار و بازجویی از بیش از ۵۰ نفر و زندانی شدن ۹ تن از مدیران، مسئولان و اساتید این موسسه شده است.

۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

روایت مرگ مظلومانه علیرضا صبوری میاندهی یکی از قربانیان ۲۵ خرداد ۸۸ در غربت

علیرضا صبوری میاندهی، ۲۲ ساله و یکی از کسانی که در جریان درگیری‌های خیابانی بعد از انتخابات در تاریخ ۲۵ خردادماه در خیابان های تهران، از ناحیه سر گلوله خورده بود، در بوستون امریکا درگذشت.
به گفته‌ی خواهر علیرضا صبوری گلوله دوزمانه بود و بعد از چندین بار عمل همچنان ترکش‌های آن در سرش مانده بود. به سختی صحبت می‌کرد و دو بار تحت عمل جراحی سنگین قرار گرفته بود.
خانوادهٔ علیرضا برای این دو عمل به زندگی خود چوب حراج زدند و بالاخره به دلیل مشکلات امنیتی که بعد از بهبود نسبی برایشان پیش آمد مجبور شدند وی را از ایران خارج کنند به امید آن‌که هم بتواند به مداوا ادامه دهد و هم مزاحمت‌های امنیتی مزید بر مشکلات دیگر نشود.
سایت ها و شبکه های اجتماعی مخابره کرده اند با وجود آن‌که یکی از نزدیکان علیرضا در آلمان زندگی می‌کرد مسئولان کمیساریای عالی پناهندگان با انتقالش به آلمان مخالفت کردند و سرانجام او از امریکا سر در آورد.
حدود یک سال از انتقال علیرضا به امریکا می‌گذرد و او تنها با کمک تعدادی از ایرانیان مقیم بوستون روزگار می‌گذراند و در ‌‌نهایت هم به دلیل عدم رسیدگی پزشکی مناسب در سکوت و تنهایی دچار سکتهٔ مغزی شد. بررسی‌های اولیهٔ پزشکی سکته مغزی این جوان ۲۲ ساله را تایید کرده و پیکرش در حال حاضر در پزشکی قانونی و در نوبت کالبد شکافی است.
خواهر علیرضا صبوری میاندهی در گفتگو با مسیح علی نژاد می گوید: برادرم از نابسامانی های جامعه واقعا آزرده بود، وابسته به هیچ گروه سیاسی نبود، اما به خاطر اعتراضی که داشت به خیابان رفت که گلوله به پیشانی اش شلیک شد. دو سال دربه در به دری و بیماری و زجر و بدبختی کشید اما به آرامش نرسید و در نهایت ما از دستش دادیم.
اینک که این جوان ۲۲ ساله ایرانی در یکی از شهرهای کوچک اطراف بوستن در آمریکا و در غربت در گذشته است سکوت خانواده ی او نیز همانند سکوت بسیاری از خانواده های دیگر که به خاطر شرایط فرزندان دیگرشان در ترس و ناامنی زندگی می کنند، شکست و از رنج ها و سختی ها و هراس هایی که به خاطرش ناگزیر به سکوت شده بودند، جزییاتی را شرح می دهند.
نازآفرین صبوری خواهر علیرضا می گوید: برادرم در جریان راهپیمایی ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود که همان زمان او را به بیمارستانی در تهران منتقل کردند اما در ایران می ترسیدیم که بگوییم چه بلایی سر برادرم آمده است نگران بودیم که مبادا وقتی متوجه شوند برادرم را اذیت کنند.
علیرضا صبوری پس از آنکه به ناگزیر ایران را ترک کرد حتی در غربت هم به خاطر امینت سایر اعضای خانواده اش که در ایران زندگی می کنند، سکوت کرد و تا آنکه سرانجام در همان سکوت جان باخت.
خواهر این شهید راه سبز در ارتباط با خانواده هایی که با مشکلاتی از این جنس دست به گریبان هستند می گوید: خانواده هایی که مثل ما هستند، بچه هایشان زندانی هستند یا صدمه دیدند، می ترسند. علیرضا به زور نجات پیدا کرده بود، از مرگ برگشته بود، تیر توی پیشانی اش خورده. در چنین شرایطی خانواده می ترسند که دوباره از دستش بدهند، مجبور هستند سکوت کنند. راستش خانواده ها نمی دانند چکار کنند. من خودم دو تا بچه دارم. ما نمی دانیم چکار باید بکنیم. می گوییم اگر حرفی بزنیم، از دستش می دهیم، اگر حرف هم نزنیم که این اتفاق می افتد…
وی در توصیف آن روزها تشریح می کند: موقعی که گلوله خورد یک ماه گم شده بود. توی بیمارستان توی کما بود. ما بعد از یک ماه که پیداش کردیم، دیگه فراموشی داشت، فلج شده بود، دکتر بالای سرش بود و ما هم کمک می کردیم، بتواند بایستد و راه برود و قدرت تکلم هم نداشت. شش یا هفت ماه این وضعیت طول کشید. خانه ما را جابجا کردند و حتی علیرضا را در بخش نوزادان در بیمارستان بستری کرده بود که کسی پیداش نکند. زمانی که پیدا شده بود سریع به ما گفتند از توی بیمارستان ببریدش. بعد ما خانه را جابجا کردیم و رفتند یک خانه ای که نتوانند پیداش کنند و از علیرضا مخفیانه مراقبت می کردند. مادرم و خانواده ام می ترسیدند حرفی بزنند. یک برادرم شهید شده بود و مادرم همین یک پسر را داشت.
خانم صبوری با تاکید بر اینکه برادرش به کمک احتیاج داشته و نباید تنها می مانده است توضیح می دهد که دست و پاهاش بی حس می شد و از حال می رفت.
وی در پاسخ به اینکه پیکر برادر جوانش کجا دفن خواهد شد می گوید: الان پیکر علی رضا در بوستن آمریکاست و توی نوبت کالبد شکافی است. بعد از کالبد شکافی خودشان خاکسپاری می کنند و فیلمش را برای خانواده می فرستند.

بی خبری کامل از وضعیت مسعود سپهر، استاد علوم سیاسی



با گذشت یک هفته از بازداشت دکتر مسعود سپهر استاد شناخته شده علوم سیاسی دانشگاه آزاد شیراز و عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب، کماکان از وضعیت و سرنوشت این فعال اصلاح طلب استان فارس خبری در دست نیست.
به گزارش جرس، با گذشت هشت روز از بازداشت این استاد دانشگاه، وی هیچ تماسی با منزل خود نداشته و خانواده سپهر بشدت نگران وضعیت هستند.
دکتر مسعود سپهر استاد علوم سیاسی و از اعضای ارشد سازمان مجاهدین انقلاب، صبح پنج شنبه ۲۶ آبان در منزل خود دستگیر و به بازداشتگاه اداره اطلاعات شیراز معروف به پلاک صد منتقل شد.
طی روزهای گذشته، علاوه بر بیانیه اعتراضی سازمان مجاهدین انقلاب، دانشجویان دانشگاه آزاد شیراز نیز بیانیه ای صادر کرده و خواستار آزادی فوری استاد خود شدند.

بی‌خبری از وضعیت حسن فتحی، روزنامه‌نگار زندانی و برادر دو شهید

همسر حسن فتحی، روزنامه نگاری که روز ۲۲ آبان و در پی مصاحبه با تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی بازداشت شد، می‌گوید که هنوز اطلاعی از محل نگهداری و وضعیت همسرش ندارد.

همسر آقای فتحی به بی‌بی‌سی فارسی گفت که آقای فتحی وکیل ندارد و هیچ مرجع قضایی هنوز به اعضای خانواده او اطلاع نداده است که او را در کجا نگهداری می کنند. وی گفت: “همسرم دو برادر خود را برای این نظام از دست داده است و بردار دو شهید است”.
به گفته او، وضع روحی دو فرزند دانشجوی آقای فتحی به دلیل بی خبری از پدرشان خوب نیست و مادر ۸۰ ساله آقای فتحی هم که به شدت بیمار است، هنوز از بازداشت پسرش خبر ندارد. خانم فتحی گفت که مأموران امنیتی پیش تر چند بار از آقای فتحی خواسته بودند که با رسانه ها گفت و گو نکند، اما آقای فتحی معتقد بود که به عنوان روزنامه نگار باید حرف خود را بزند.
به گفته همسر آقای فتحی، او آخرین بار برای هفته نامه گزارش کار می کرد، اما غلامحسین محسنی اژه ای شخصا به مسئولان این هفته نامه اطلاع داده بود که در صورت ادامه همکاری با آقای فتحی، نشریه را تعطیل خواهند کرد.
آقای فتحی توسط مقامات ایران به همکاری با بی بی سی فارسی متهم شده است. اما در بیانیه ای که بی بی سی پس از بازداشت آقای فتحی منتشر کرد آمده است: “بی‌بی‌سی فارسی خبرنگار یا کارمندی در ایران ندارد و با آقای فتحی و بسیاری دیگر از روزنامه نگاران، دانشگاهیان و سایر شخصیت های ایرانی به عنوان تحلیلگران مستقل مصاحبه می کند.” بی بی سی همچنین از اینکه مقامات ایرانی به دلیل خبر رسانی متوازن و بی طرفانه به این سازمان فشار وارد می کند اظهار نگرانی کرده بود.
حسن فتحی، روزنامه نگار ایرانی روز یکشنبه ۲۲ آبان ماه توسط نیروهای امنیتی در تهران بازداشت شد و خبرگزاری فارس، نزدیک به سپاه پاسداران، علت بازداشت او را همکاری با بی بی سی فارسی اعلام کرد. بازداشت آقای فتحی یک روز پس از آن صورت گرفت که وی در گفتگوی با شبکه تلویزیونی فارسی بی بی سی درباره پوشش رسانه‌ای انفجار بزرگ در یک پادگان سپاه پاسداران، شرکت کرد.

مقاومت رمضان زاده و نبوی در دور تازه بازجویی

همسر عبدالله رمضان زاده می گوید: هر نامه ای که منتشر می شود و امضای زندانیان را در خود دارد به سراغشان می روند و مورد بازخواست قرار می دهند که چرا امضا کردید. در مورد  نامه اخیر زندانیان سیاسی نیز همینطور بوده است و آقای رمضان زاده و آقای نبوی را بازجویی کردند که چرا امضا کردید. از آن ها می خواهند که تکذیب کنند اما موفق نمی شوند و آقای رمضان زاده و نبوی زیر بار تکذیب نمی روند.
عبدالله رمضان زاده یکی از شاکیان پرونده ی مشفق و سخنگوی دولت سید محمد خاتمی است که این روزها در بند دوالف، همراه با همسنگر خود بهزاد نبوی، دیگر شاکی پرونده کودتاگران دوران حکم خود را می گذراند.
آسیه کریم زاده همسر عبدالله رمضان زاده در گفتگو با کلمه می گوید: احکام صادر شده ناعادلانه بوده است. اما لااقل برای دوران محکومیتشان عدالت را رعایت کنند و همان حقوقی که در زندان ها زندانیان عادی دارند در مورد این عزیزان هم رعایت شود که در این دوران محکومیت آسیب کمتری به خود و خانواده هایشان وارد شود.
اواخر زمستان سال گذشته کلمه گزارش داد که بازجویان رمضان زاده، سخنگوی دولت اصلاحات که از موفق ترین استانداران استان کردستان در بحران ها بوده است، بارها از او درخواست کرده بودند تا با انتشار اطلاعیه ای، نسبت به بیانیه های جبهه مشارکت و همچنین «شورای هماهنگی اصلاح طلبان کُرد» واکنش نشان دهد و ضمن تکذیب این اطلاعیه ها، که در حمایت از تجمعات خیابانی صادر شده بود، تاکید کند که این اطلاعیه ها ساختگی است.
بر اساس همان گزارش در آخرین بازجویی، به رمضان زاده ابلاغ شده بود بین بازگشت به زندان و تکذیب اطلاعیه ها یکی را انتخاب کند، که عبدالله رمضان زاده با پافشاری بر مواضع خود، رهسپار زندان شد.
همان روزها رضا خاتمی عضو شورای “مرکزی جبهه ی مشارکت ایران اسلامی در یادداشتی برای این استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران گفته بود: عبدالله رمضان زاده هم به سبز آباد اوین بازگشت. به او گفته بودند یا باید مصاحبه کنی و بیانیه بدهی در محکومیت ٢۵ بهمن و علیه جبهه مشارکت و یا به زندان برگردی و او همان کاری کرد که یک غیور می کند و به رسم معهود همه آزادمردان تن را به زندان جور سپرد اما آزادگی و مردانگی خود را نفروخت.”
رمضان زاده دارای مدرک دکترای روابط بین الملل و متخصص مطالعات منطقه ای با تمرکز بر منطقه خاورمیانه است. قائم مقام دبیرکل جبهه مشارکت چندی پیش در حالی که فقط ۱۴ سال سابقه کاری داشت بر اثر فشارهای مختلف خود را بازنشسته کرد.
همسر آقای رمضان زاده گفته است، هر نامه ای که منتشر می شود و امضای زندانیان را در خود دارد به سراغشان می روند و مورد بازخواست قرار می دهند که چرا امضا کردید. در مورد این نامه اخیر هم همینطور بوده است و آقای رمضان زاده و آقای نبوی را بازجویی کردند که چرا امضا کردید و خب طبیعتا این دو عزیز هم گفته اند که ما تا در زندان هستیم وضع به همین منوال خواهد بود و چاره کار شما این است که زندانیان سیاسی را آزاد کنید. ما وقتی بیرون باشیم مسئولیت کارمان را خودمان می پذیریم. اما الان هیچ کاری نمی توانیم بکنیم. نه می توانیم تایید کنیم و نه تکذیب. به هر حال از آن ها می خواهند که تکذیب کنند اما موفق نمی شوند و آقای رمضان زاده و نبوی زیر بار تکذیب نمی روند.
وی همچنین خبر داد که بهزاد نبوی در زندان به کمردرد شدید مبتلا شده است.
همسر رمضان زاده افزود: در این مدت مشخص شد که با زندانی کردن اینها نه حاکمیت نفعی برد و نه جامعه. احکام را باید کاهش دهند و زندانیان را آزاد کنند که فضای سیاسی باز شود. همان حرفهایی که آقای خاتمی گفت را اگر اجرا کنند هم به نفع جامعه هست و هم به نفع حکومت. باید قدری عاقلانه تر فکر کنند. فضا روز به روز به جای اینکه باز شود بسته تر می شود و افرادی را هم که بیرون هستند و حکمشان را اجرا نکرده بودند دارند بر میگردانند زندان. نمی دانم چطور است که از این همه مسایلی که ۲ سال گذشته پیش آمده اینها هنوز درس عبرت نگرفته اند.
وی همچنین با اشاره به گذشت نیمی از دوران محکومیت رمضان زاده در زندان افزود: من به بازجوی ایشان هم گفته ام که ۲ سال نیم دیگر هم میگذرد و ما آن را تحمل می کنیم و می گذرد اما روسیاهیش به ذغال می ماند. با فشارها و رفتارهایی که داشتید، شما که هیچ نفعی نبردید، ما هم هیچ کدام از مواضعمان بر نگشتیم و همه در تفکر هستیم. به اعتقاد ما آنهایی که مواضع باطلی دارند باید متنبه بشوند از مواضعشان برگردند. ما هیچ فرقی نکردیم. از همان روز اول که عزیزانمان به زندان افتادند تا به حال و انشاالله که پایداری ملت ایران نتیجه داشته باشد و جامعه روز به روز به سوی آزادی بیشتر و شرایط بهتر برای مردم پیش رود.

داود خداکرمی، روزنامه نگار بازداشتی در زنجان

نزدیکان داود خداکرمی، روزنامه نگار بازداشتی در زنجان، نسبت به وضعیت او ابراز نگرانی می کنند.
با گذشت هشت روز از بازداشت داود خداکرمی، روزنامه نگار و فعال مدنی، کماکان از وضعیت وی خبری در دست نیست.
به گزارش جرس، این روزنامه نگار روز جمعه ۲۷ آبان ماه توسط ماموران امنیتی و به دلیل نامعلومی بازداشت شده است.
همزمان وبلاگ «برای آزادی خداکرمی» نیز گزارش داده است: "آخرین اطلاع از داود خداکرمی تماس تلفنی چند ثانیه‌ای شب ۲۷ آبان با خانوده‌اش بود که خبر از بازداشتش از سوی اداره اطلاعات زنجان داده بود."
بر اساس این گزارش، هیچ کدام از نهادهای امنیتی استان پاسخ درستی در خصوص وضعیت و مکان نگهداری داود خداکرمی نمی دهند و مراجعات خانواده این روزنامه نگار بی نتیجه مانده است و با توجه به بیماریهایی که این روزنامه نگار به آن مبتلا است، نگرانی شدیدی نسبت به وضعیت سلامتی وی بوجود آمده است.
داود خداکرمی فعال مدنی و روزنامه نگار، از همکاران ماهنامه بایرام بوده ودر دوره دانشجویی و قبل از اخراج از دانشگاه زنجان نیز، دبیر جمعیت اسلامی دانشگاه زنجان بود.

ابراز نگرانی همسر پیمان عارف نسبت به ممانعت از آزادی وی


منابع حقوق بشری گزارش داده اند که سمیرا جمشیدی، همسر پیمان عارف، نسبت به روند پرونده‌ و ممانعت مسئولان از آزادی وی، ابراز نگرانی کرده است.
به گزارش وبسایت "هرانا" خانم سمیرا جمشیدی اظهار داشته است که "علی رغم سه مرتبه مراجعه به دادگاه انقلاب، تاکنون جوابی نگرفته و حتی مسئولان مانع رفتن وی به شعبه‌ی ۲۶ می‌شوند." ایشان همچنین عنوان کرد که "حتی از دیدن پرونده‌ی این زندانی سیاسی نیز ممانعت به عمل آمده است"
این در حالیست که بازپرس پرونده، قرار ۲۰ میلیونی‌ای صادر کرده که به امضای پیمان عارف نیز رسیده است اما برخی مسئولان پس از گذشت یک ماه از پذیرش قرار برای آزادی وی اجتناب می‌کنند.
پیمان عارف که چندی پیش بر سر مزار ندا آقا سلطان بازداشت و به زندان اوین منتقل شده بود، به دلیل مصاحبه با رسانه‌ها در خصوص اجرای تعزیری ۷۴ ضربه شلاق و شکایت از مسئولین دادسرای اوین، به اتهام "تبلیغ علیه نظام"، مورد بازخواست قرار گرفت.
این فعال دانشجویی پیش‌تر و در بیست و یکم بهمن ماه سال گذشته، با ورود ماموران امنیتی به منزل شخصی‌اش بازداشت و بعد از گذراندن چند روز انفرادی به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شده بود.
دادگاه آقای عارف را به دلیل "فعالیت تبلیغی علیه نظام" به یک سال حبس تعزیری و به دلیل "توهین به ریاست جمهوری" به تحمل ۷۴ ضربه شلاق محکوم کرده بود.
این فعال دانشجویی پیش از آزادی برای اجرای حکم ۷۴ ضربه شلاق خود به بخش اجرای حکم زندان اوین منتقل و بعد از اجرای این حکم روز ۱۷ مهرماه آزاد شد.

اعتصاب غذای رضا شهابی، فعال سندیکایی زندانی


رضا شهابی که از ۲۲ خرداد ۸۹ در بازداشت موقت و در شرایط بلاتکلیف به سر می برد، پیشتر و در آخرین تماس تلفنی که با خانوادهٔ خود داشت، اعلام کرده بود که دیگر توان تحمل این شرایط را ندارد و از ابتدای آذرماه دست به اعتصاب غذا خواهد زد.... به گزارش منابع سندیکایی، رضا شهابی، فعال کارگری و عضو هیأت ¬مدیره ¬ سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه دست به اعتصاب غذا زده است. به گزارش تارنمای سندیکای اتوبوسرانی، رضا شهابی که از ۲۲ خرداد ۸۹ در بازداشت موقت و در شرایط بلاتکلیف به سر می برد

مهدی هاشمی، در دادگاهی در کانادا به پرداخت ۳.۷ میلیون محکوم شد


براساس گزارش روزنامه گاردین این حکم دادگاه کانادا به‌طور غیابی علیه مهدی هاشمی صادر شده اما او اتهام شکنجه علیه رقیب اقتصادی خود را رد کرده است.
روزنامه گاردین نوشت که دادگاه عالی انتاریو مهدی هاشمی را به اتهام «زندانی کردن و شکنجه» هوشنگ بوذری، رقیب اقتصادی او، در سال‌های دهه ۹۰ به پرداخت ۳.۷ میلیون خسارت محکوم کرده ست.
حکم دادگاه به دانشگاه آکسفورد، محل تحصیل مهدی هاشمی، فرستاده شده است اما چون آقای هاشمی اغلب به دوبی سفر می‌کند این حکم در قفسه مربوط به او قرار داده شده و نسخه‌ای از حکم به پروفسور اندرو همیلتون، معاون دانشگاه، ابلاغ شده است.
پیش از این در ماه اوت سال جاری این دادگاه کانادایی مهدی هاشمی را به پرداخت ۲.۱ میلیون پوند به هوشنگ بوذری و خانواده‌اش محکوم کرده بود.
هوشنگ بوذری یک شهروند ایرانی-کانادایی است که به گفته خودش در سال ۱۹۹۳ پس از امتناع از پرداخت ۵۰ میلیون دلار رشوه به مهدی هاشمی، به مدت هفت ماه در ایران زندانی بود. مهدی هاشمی در آن زمان در وزارت نفت مسئولیت داشت.
مهدی هاشمی در بیانیه‌ای که از طریق ای-میل برای گاردین فرستاده، این اتهامات را «بی‌اساس» دانسته و هرگونه اتهام ازجمله شکنجه را رد کرده است. 
آقای هاشمی در این بیانیه گفته است که به‌طور غیابی از حکم دادگاه آگاه شده و فرصت دفاع از خود را نداشته است.
او درعین حال تأکید کرده که فرد موردنظر با انگیزه «حرص و طمع» این اتهامات را مطرح کرده است.
دانشگاه آکسفورد نیز اعلام کرده که به‌تازگی از این حکم دادگاه کانادا علیه مهدی هاشمی مطلع شده است.
یک سخنگوی دانشگاه آکسفورد گفته است که جایگاه این حکم دادگاه کانادایی در سیستم قضایی بریتانیا و مقررات این دانشگاه مشخص نیست.
هوشنگ بوذری کیست
آقای بوذری پیش از این گفته بود که پس از قبول نکردن پرداخت رشوه ۵۰ میلیون دلاری به مهدی هاشمی در جریان یک قرارداد نفتی، در ژوئن سال ۱۹۹۳ توسط ماموران امنیتی در تهران ربوده و به مدت هشت ماه در زندان اوین حبس و در بسیاری موارد شکنجه شده است.
هوشنگ بوذری در سال ۱۹۸۴ سفیر ایران در ونزوئلا بوده است و همکاری او با شرکت ملی نفت ایران به گفته خودش زمانی در او جرقه زد که از وجود منبع بزرگ نفت و گاز پارس جنوبی آگاه شد .
در آوریل ۱۹۹۲ یک کنسرسیوم متشکل از پنج شرکت اروپایی و ژاپنی از طریق آقای بوذری ایجاد شد، کنسرسیومی که قراردادی به ارزش ۱.۷۸ میلیارد دلار برای بهره‌برداری از پارس جنوبی امضا کرد.
به گفته آقای بوذری پس از امضای این قرارداد مهدی هاشمی ۵۰ میلیون دلار رشوه درخواست کرده «تا در اجرای پروژه تسریع شود» اما بوذری با پرداخت آن مخالفت می‌کند.
آقای بوذری در ژوئن سال ۱۹۹۳ در آپارتمان خود در تهران ربوده می‌شود؛ به زندان اوین برده می‌شود و در آن‌جا تحت انواع شکنجه‌ها قرار می‌گیرد و پس از هشت ماه آزاد می‌شود.
هوشنگ بوذری در سال ۱۹۹۵ در کانادا از مهدی هاشمی به دادگاه شکایت می‌کند.
آقای بوذری به گاردین گفته است: در آن زمان با داشتن ۲۸ کارمند و ارتباط با شرکت‌های بزرگ نفتی، یک قرارداد ۱.۸ میلیارد دلاری با شرکت ملی نفت ایران داشتم. اما ناگهان همه چیز را از دست دادم. هدف این بود که این قرارداد را از من بگیرند که در نتیجه آن مهدی وارد قرارداد شد و اکنون صاحب آن است.
مهدی هاشمی در اکتبر سال گذشته میلادی (مهرماه سال گذشته شمسی) برای تحصیل در دوره پنج‌ساله مقطع دکتری در دانشکده مطالعات شرقی دانشگاه آکسفورد پذیرفته شد.
آقای هاشمی پیش از این ازسوی شرکت‌های مهم نفتی توتال و استات اویل متهم به دریافت میلیون‌ها دلار رشوه شده بود.

مرخصی آرش هنرور شجاعی بعد از یک سال بازداشت


آرش هنرور شجاعی وبلاگ‌نویس روحانی از تاریخ ششم آبان ماه سال ۱۳۸۹ بازداشت و تا کنون در زندان اوین به سر می‌برد. این وبلاگ‌نویس بدون مرخصی در این یک‌ سال علی‌رغم وضعیت بد جسمی در زندان به سر می‌برد.
به گزارش «خانه حقوق بشر ایران» هنرور شجاعی روز دوم آذر ماه جاری برای مدت چهار روز به مرخصی آمد که بعد از خروج وی از زندان این مرخصی به مدت ۱۰ روز دیگر تمدید شده است.
هنرورشجاعی در مهر ماه سال جاری بعد از نزدیک به ۱۱ ماه بازداشت از سوی دادگاه ویژه روحانیت به چهار سال زندان، ۵۰ ضربه شلاق، ۸۰۰ هزار تومان جریمه نقدی و خلع لباس از روحانیت به صورت مادام‌العمر محکوم شد.  اتهامات وی اقدام علیه امنیت نظام، جاسوسی نظام جمهوری اسلامی و همکاری با سفارتخانه های اروپایی و … عنوان شده بود.
این وبلاگ‌نویس که به خاطر فشارهای دوران بازداشت دچار بیماری‌ شده بود و از وضعیت بد جسمی در زندان رنج می‌برد، نیاز مبرم به مرخصی برای درمان پزشکی داشت که تاکنون با آن موافقت نشده بود. هنرور از بیماری صرع، میگرن و ناراحتی قلبی رنج می‌برد.
وی به خاطر وضعیت حاد جسمی خود در مهر ماه از زندان به بیمارستان منتقل شده بود.
این وبلاگ‌نویس در بند ۳۵۰ زندان اوین دوران محکومیت خود را سپری می‌کند.

غفار فرزدی از اعضای نهضت آزادی ایران بازداشت شد


تارنمای میزان خبر گزارش داده است که  غفار فرزدی دومین عضو نهضت آزادی ایران است که پس از انتشار نامهٔ ۱۴۳ امضایی خطاب به رییس جمهوری پیشین ایران بازداشت می‌شود.
پیش از این مهندس محمد توسلی در همین ارتباط بازداشت شده بود.
در این نامه فعالان سیاسی و اجتماعی به سید محمد خاتمی نوشته شده بودند: «کمترین چشم‌انداز روشنی برای صیانت از آرای مردم و برگزاری انتخابات آزاد، سالم و منصفانه وجود نخواهد داشت.»
دکتر فرزدی پیش از این نیز در همین ارتباط به اداره اطلاعات تبریز احضار شده بود و در حین بازجویی مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود.
این فعال سیاسی پس از انتخابات سه نوبت دیگر نیز بازداشت شده بود و منتظر حکم دادگاه بدوی خود بود.
فرزدی دارای مدرک دکترای ریاضی و عضو هیئت علمی و استاد دانشگاه تبریز است. او در سالهای بعد از انقلاب فرماندار تبریز بوده است و مدتی در استانداری آذربایجان شرقی معاونت این اداره را برعهده داشته است.
او در سال ۱۳۸۰ نیز هنگام دستگیری‌های گسترده اعضای نهضت آزادی بازداشت شد و مدت ۹ ماه را در بازداشت گذراند.
غفار فرزدی دومین عضو نهضت آزادی ایران است که پس از انتشار نامهٔ ۱۴۳ امضایی خطاب به رییس جمهوری پیشین ایران بازداشت می‌شود.پیش از این مهندس محمد توسلی در همین ارتباط بازداشت شده بود.در این نامه فعالان سیاسی و اجتماعی به سید محمد خاتمی نوشته شده بودند: «کمترین چشم‌انداز روشنی برای صیانت از آرای مردم و برگزاری انتخابات آزاد، سالم و منصفانه وجود نخواهد داشت.»دکتر فرزدی پیش از این نیز در همین ارتباط به اداره اطلاعات تبریز احضار شده بود و در حین بازجویی مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود.این فعال سیاسی پس از انتخابات سه نوبت دیگر نیز بازداشت شده بود و منتظر حکم دادگاه بدوی خود بود.فرزدی دارای مدرک دکترای ریاضی و عضو هیئت علمی و استاد دانشگاه تبریز است. او در سالهای بعد از انقلاب فرماندار تبریز بوده است و مدتی در استانداری آذربایجان شرقی معاونت این اداره را برعهده داشته است.او در سال ۱۳۸۰ نیز هنگام دستگیری‌های گسترده اعضای نهضت آزادی بازداشت شد و مدت ۹ ماه را در بازداشت گذراند.

اعتصاب غذای رضا شهابی فعال کارگری


تارنمای سندیکای اتوبوسرانی گزارش داده است که رضا شهابی که از ۲۲ خرداد ۸۹ در بازداشت موقت و در شرایط بلاتکلیف به سر می‌برد، پیشتر و در آخرین تماس تلفنی که با خانوادهٔ خود داشت، اعلام کرده بود که دیگر توان تحمل این شرایط را ندارد و از ابتدای آذرماه دست به اعتصاب غذا خواهد زد.
این کارگر زندانی اعتصاب غذای خود را در شرایطی آغاز کرده است که وضعیت جسمانی‌اش بسیار وخیم است تا جایی که بنابر گفتهٔ پزشکان غضروف بین تعدادی از مهره‌های ستون فقرات‌اش از بین رفته و به دلیل فشار مهره‌ها روی اعصاب نخاعی، احتمال از کار افتادن دست و پای چپ او وجود دارد؛ هم‌چنین رضا شهابی از درد شدید در ناحیهٔ گردن، کمر و دست رنج می‌برد و قلب و کلیه‌اش وضعیت خوبی ندارد.
این گزارش می افزاید: با توجه به شرایط فوق‌الذکر، اعتصاب غذا می‌تواند تأثیرات بسیار مخرب و غیرقابل بازگشتی بر سلامتی او بگذارد.

۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

سیامک قادری، روزنامه نگار زندانی در نامه ای از شکنجه های خود می گوید:


“سیامک قادری” خبرنگار اخراجی ایرنا (خبرگزاری جمهوری اسلامی) در واکنش به سخنان اخیر مشاور رسانه ای محمود احمدی نژاد در گفتگو با روزنامه ی اعتماد نامه ای از زندان اوین به بیرون فرستاده است.
به گزارش وبسایت کلمه به نقل از ندای سبز آزادی، این روزنامه نگار در نامه ی خود برای نخستین بار سخن از رفتارهای ضد انسانی نیروهای اطلاعاتی با وی در قبال نامه ی جوانفکر به وزارت اطلاعات برای بازداشت وی می گوید.
قادری با مخاطب قراردادن کسی که وزارت اطلاعات به اشاره ی او و با اتهام ضد نظام و ولایت فقیه بازداشت و زندانی اش کرده است ، جوانفکر و جریان متبوع وی را گروهی منحرف قدرت طلب و ثروت اندوز می خواند.
خبرنگار سابق ایرنا می گوید: چرا در قبال فجایعی که بعد از خرداد ۸۸ رخ داد سخنی نگفتید و سکوت کردید ولی وقتی با برخی از اعضای باند شما به دلیل فساد مالی برخورد شده است از غیر قانونی بودن سلول انفرادی و نداشتن وکیل می گوئید!
قادری که سابقه همکاری با ایرنا برای دو دهه را در کارنامه دارد برای نخستین بار از سازماندهی نیروهای بسیج خبرگزاری ایرنا برای شرکت در سرکوب مردم معترض به نتایج انتخابات زیر نظر جوانفکر می گوید.
متن کامل این نامه به شرح زیر است:
به بهانه ی گفتگوی مشاور مطبوعاتی و رسانه ای احمدی نژاد با روزنامه اعتماد
آقای جوانفکر شما روزنامه نگار نیستید
مشاور رسانه ی احمدی نژاد به تازگی گفت و گویی طولانی با روزنامه ی وزین (توقیف شده) «اعتماد» داشت که در آن سعی به ارایه چهره ای صادق و دلسوز از دولت نهم و دهم نموده و با مظلوم نمایی و دادن آدرس های “انحرافی” تلاش بر مغلوب کردن یاران پیشین دولت نهم و دهم کرده است، که این روزها سخت به جان این مولود نا خلف خود افتاده اند.
در آن نوشتار جوانفکر تمام تلاش خود را به کار گرفته است تا از منظر یک روزنامه نگار بی طرف! مدعیات و اسنادی بر مظلومیت جریان خود و بی انصافی رقیبان ارایه دهد، ادعایی که در همان نگاه اول نشان از سلطه و چیرگی توهم خود بزرگ بینی دست اندرکاران دولت از سویی و دست کم انگاری مخاطب دارد.
در نوشتار زیر نگاهی گذرا به برخی از این مدعیات و اشاراتی در جهت روشن شدن صحت و سقم آن داشته ام.
***
آقای مشاور رسانه ای در مصاحبه ی خود مدعی شده اند «اصولگرایان خودشان را به دولت احمدی نژاد چسبانده اند»! آقای جوانفکر گویی همانند سایر دوستان خود در این جریان متنوع بر این باورند که حکمرانی۶ ساله باند احمدی نژاد دستاوردهای مثبتی برای مردم داشته است که آن را افتخار آمیز و محل حسادت گروه ها و جریانات تلقی می کنند. مگر جز این است که حاصل عملکرد آنان در حوزه ی اقتصاد فرار سرمایه ها، نابودی کشاورزی، تعطیلی واحدهای صنعتی، تورم، فساد لجام گسیخته، در حوزه ی بین المللی انزوای مطلق ایران، ده ها قطعنامه بین المللی، انواع تهدیدهای نظامی و تحریم ها، از دست دادن مواضع استراتژیک منطقه ای و واگذاری آن به کشورهایی نظیر ترکیه، در حوزه ی سیاسی تعطیلی و بن بست همه ی نهادهای قانونی حتی پست ریاست جمهوری، در حوزه ی فرهنگ و اخلاق جامعه، گریز از دین، سقوط ارزش های اخلاقی، افزایش خشونت های اجتماعی، سرقت های مسلحانه و هزاران مشکل دیگر بوده است. این عملکرد مشعشع چه جای حسادت دارد که دیگران بخواهند خود را به رئیس جمهور و بانی این همه مصایب بچسبانند؟
ایشان مدعی شده اند «ثروت مال مردم است» و نتجه گرفته اند که احمدی نژاد باید پاسدار امانت مردم باشد! باید به ایشان متذکر شد که از این ثروت افسانه ای، سهم ملت چه میزانی است؟ مگر جز این است که آن چه به صورت ملموس در حساب های مردم واریز شده بخشی از جبران افزایش یک باره بهای حامل های انرژی است که در موسم های خاص به یک باره به حساب های مردم سرازیر شده است. شاید منظور ایشان خاصه خرجی های دولت در موسم انتخابات مد نظر باشد که به گفته نهادهای نظارتی هم اکنون نیز برای فرستادن نمایندگان دست نشانده به پارلمان در حال انجام است! تازه سهم ۴۰ هزار تومانی مردم کجا و تنها یک مورد اختلاس ۳ هزار میلیاردی جریان طرفدار رئیس جمهور کجا؟
جناب جوانفکر در فرازی که پاسخ به سوال صریح خبرنگار در مورد «فساد مالی اخیر» است به یک باره دست به شعبده بازی زده و به جای پاسخ به سوال خبرنگار می گوید «نتوانسته اند ثابت کنند که ما رمال و جن گیر هستیم»! عجبا ! در اثبات شعبده باز بودن جریان شما همین بس که در پاسخ به سوال روشن در مورد فساد ۳ هزار میلیاردی، مدعی می شوید که نتوانسته اند اتهام رمالی را در مورد جریان شما اثبات کنند !
اما شاید مهم ترین بخش از افاضات جناب مشاور رسانه ای رئیس جمهور آن جایی است که ایشان دردمندانه در مورد مصائب زندان، انفرادی و سختی های خانواده زندانیان جریان خود داد سخن می دهد. از زندان انفرادی ۶۰ روزه ملک زاده می گوید و از سقط جنین همسر او در زندان و مشقت ملاقات و عدم اجازه ملاقات با وکیل و … .
جناب جوانفکر ! اگر رفت و آمد به زندان برای همسر آقای ملک زاده سقط جنین به همراه داشت و سخت بود، حتما رفت و آمد پدران و مادران سالخورده زندانیانی که ۲ سال است (از خرداد ۱۳۸۸ تاکنون) هر هفته در سرما و گرما و از راه های دور و نزدیک به امید دیدار فرزندان شان از پشت کابین و با تلفن به این جا (زندان) می آیند یک تفنن است !
مرگ مادر دانشجوی زندانی که در هجوم شبانه دچار سکته قلبی شد، مرگ پدر یک فعال ستاد انتخاباتی که ۳ ماه از محل نگه داری فرزندش بی اطلاع بود پس چه ؟! آیا این ها از جمله ی آن ملتی نیستند که از آن ها دم می زنید، حتما باید قیافه آنان شبیه جنابعالی ، ملک زاده و یا احمدی نژاد باشد تا به پشتوانه قدرت و ثروت بر آنان دل سوزاند و اشک تمساح ریخت! عجبا که دست به بیت المالی مردم می برید و وقتی مورد بازخواست قرار می گیرید فریاد می زنید. مگر نه این که زندانیان پس از وقایع خرداد ۱۳۸۸ عمدتا شهروندانی بودند که جرم شان شرکت در تظاهرات، دادن شعار و ابراز عقیده بوده است که دستی هم به منابع ثروت و قدرت نداشته اند، چرا در این مدت صدای انسانیت شما و جریان وابسته به آن در نیامد! سرنوشت همسران و فرزندان زندانیانی که از تهران و شهرستان ها هر هفته برای ملاقات با همسران شان زیر برف و باران به زندان می آیند تا اسرای ملت خدای ناکرده گرفتار یاس و نومیدی نشوند چه؟ البته که شریف ترین فرزندان ایران بر خلاف نزدیکان جریان رانت خوار به سختی های زندگی رسالت مندانه عادت دارند و مصائب زندگی خود را فریاد نمی زنند تا امثال شما از آن لذت ببرند!
جناب جوانفکر به درستی اعلام کرده اید انفرادی غیر قانونی و کاری مذموم است! اما آیا دلسوزی تان شامل حال آن جوانی که به جرم ارسال (مثلا) یک پیامک (SMS) یا ایمیل، ۷ ماه در انفرادی بوده و امروز با روانی پریش هم بندی ماست نیز می شود؟
یا این که در انفرادی نگه داشتن فقط برای مجرمانی که چنگ به بیت المال برده اند بد است؟ برای بنده که ۹ ماه را در بازداشت گاه بدنام ۲۰۹ و ۲۴۰ به صورت غیر قانونی نگه داری شده ام چه؟ برای آن پزشکی که در آستانه دومین سالگرد دستگیری اش هنوز در بازداشت موقت است و ۹ ماه را در سلول انفرادی گذرانده چه طور ، آیا برای این ها نیز انفرادی بد است؟
به حق گفته اید که این طور نیست که «چون ما مسئولیتی داریم هر کاری دل مان خواست بتوانیم انجام دهیم، هر کس را که دل مان خواست احضار یا بازداشت کنیم و همه چیز باید بر اساس قانون باشد» !
بنده هم زمانی که چپ و راست سیلی بر صورت ام فرود می آمد و بوی تهوع آور توالت اتاق بازجویی، امانم را برده بود تا علیه جنبش سبز و سایت کلمه اراجیفی را به صورت مصاحبه تلویزیونی ارایه کنم یا هنگامی که سرم را با فشار به داخل آن استوانه ی مهوع هدایت می کردند ، با خود فکر می کردم یک جای کار ایراد دارد!
من فکر می کردم نباید همه تلاش هایی که در قامت یک ایرانی و در قالب یک خبرنگار به عشق ملت و مملکت انجام دادم منتهی به چنین دستاوردهایی شود. من نیز بارها با خودم زمزمه می کردم که نباید اصحاب قدرت هر کاری که دل شان خواست انجام دهند. ولی این سخن را از شما قبول ندارم.
چرا که دست خط شما به حراست سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) هنوز به روشنی جلوی چشمانم است که در آن خواستار برخورد وزارت اطلاعات با بنده به عنوان عنصر ضد نظام و ضد ولایت شده بودید. همان نامه ای که همکاران تان برای من فاکس کردند و اکنون در پرونده ی من در دیوان عدالت اداری موجود است. برادر عزیر چه طور آن زمانی که بر توسن سرکش قدرت بلامنازع می تاختید، این اعمال را غیر قانونی نمی دانستید؟!
جنابعالی به درستی اشاره کرده اید حداکثر بازداشت موقت ۴۸ ساعت است، بنده ده ها مورد از هم بندیان خود را سراغ دارم که بالای ۱۵ هزار ساعت یعنی ۲ سال در بازداشت موقت به سر می برند! جنابعالی در خبرگزاری فخیمه ایرنا و در روزنامه هتاک ایران هرگز این ساعات را جمع نزده اید تا بفهمید چه فجایعی تحت عنوان بازداشت موقت جریان دارد اما حال که آقای ملک زاده و دوستان تان در مکتب مشائیسم گرفتار شده اند فغان به آسمان بلند کرده اید!
آقای جوانفکر ! بنده در آستانه هفدهمین ماه ، بسیاری از همبندانم در آستانه پایان محکویت هنوز نتوانسته اند با وکیل خود ملاقات کنند و شما از یاران تان می گوئید که ۲ ماه بازداشت بدون ملاقات با وکیل را تجربه کرده اند !
به درستی گفته اید مردم از شما به عنوان یک روزنامه نگار انتظار دارند که مطالبات آن ها را از مسئولین بخواهید، اما آیا مردم فقط ملک زاده و سایر وابستگان به جریانی هستند که این روزها به حق به صفت “انحرافی” متصف شده اند؟
جناب جوانفکر مدعی است روزنامه ایران یک شرکت خصوصی است ! بر فرض که در راه اندازی و بالندگی این روزنامه از توان و اموال و بودجه خبرگزاری دولتی ایرنا استفاده نشده باشد، جنابعالی چه کاره این شرکت خصوصی با اموال میلیاردی هستید که اجازه نمی دهید نهادهای نظارتی قانونی به انجام وظیفه خود بپردازند. شاید نگران رو شدن هزینه های نامشروع تبلیغاتی در ایام منتهی به انتخابات سال ۱۳۸۸ هستید که بی ضابطه در ایرنا و ایران صورت گرفته است!
اشاره داشتید که «امام جمعه مشهد در جریان انتشار ویژه نامه خاتون شما و همکاران تان را محارب خواندند و این را ظلمی خواندید که پایدار نمی ماند» .
برای شما و مردم بسیار جالب است با همان حربه ای که معترضان پس از عاشورای ۱۳۸۸ را حشره و واجب القتل خواندند و به همان ادعا برای عده ای بی گناه حکم زندان و اعدام و تبعید بریدند، گرفتار آمده اید. همان هایی که خود در آن زمان سخنان شان را تیتر یک روزنامه خود می کردید. شما که دم از رسالت روزنامه نگاری می زنید بسم الله ! هنوز عده ای از آنان که به اتهام واهی محارب به اعدام محکوم اند چشم انتظار انجام رسالت شما هستند! از سرنوشت خانواده های آنان هم بگوئید!
اشاره به «قشر خاکستری جامعه کردید که حق حیات و {آزادی} بیان دارند» چطور است در آستانه شعبده بازی ای دیگر باز نیازتان به رای دهندگان افتاده است! یادآوری می کنم که در جریانات پس از انتخابات ۱۳۸۸ حدود ۳۰ هزار کارمند را از دولت اخراج کردید و پرونده آنان نزد دیوان عدالت اداری در حال رسیدگی است. آن ها به صرف مخالفت با احمدی نژاد و نه حتی اعلام و ابراز این مخالفت، شغل خود را از دست دادند و بنیان خانواده شان متزلزل و گاه منهدم شد. آیا آن ها حق حیات و زندگی شرافتمندانه نداشته اند؟ حرف زدن که بماند. چرا که این روزها کسانی را به بند ۳۵۰ اوین آورده اند که صرفا در درون تاکسی انتقادی یا اعتراضی به سیاست های حکومت کرده اند و در آستانه محکومیت یک ساله به اتهام تبلیغ علیه نظام قرار دارند. این ها همان قشر خاکستری هدف شما در انتخابات هستند یا نیستند؟
گله کرده اید که «عده ای با خواندن شما با وصف انحرافی حق زندگی شما و خانواده محترمتان را سلب کرده اند چرا که خانواده گناهی ندارند که با مطرح کردن یک داستان و سناریوی انحرافی زندگی را برایتان تلخ کرده اند»، خوشا به انصاف مردانی چون شما ! که سناریوهای ساختگی در دستگاه های اطلاعاتی را قبل از صدور حکم در اخبار و گزارشات خود انعکاس دادید و آبروی مسلمان را بر خلاف شرع و قانون بردید.
البت شکایت و حتی مقابله کامل با این کجروی ها می ماند برای زمانی که خیلی دور نیست!
اشاره کردید «به خاطر دشمنی با مشایی یک عده انسان بی گناه را زندانی کرده اید و برخی را ۶۰ روز در انفرادی نگاه داشته اند و بعد افزوده اید که خداوند از این کار راضی نیست» !
باورم نمی شود قهر خدا را از حبس اولیای خودش و اصحاب خودش و بی توجهی نسبت به هزاران بازداشتی پس از انتخابات. این ادعاها، عدالت پروردگار را زیر سوال می برد.
مدعی شده اید که وزارت اطلاعات در آن دوره حرف شما را نمی خوانده اند و برای اثبات دروغگویی جریان شما به همان دست نویس جنابعالی اشاره می کنم که صاحبان ۳ وبلاگ را در ایرنا که از قضا غیر از بنده که افتخار جانبازی نداشتم، آن دو تن از جانبازان سرافراز بودند به وزارت اطلاعات معرفی کردید و به اجبار آنها را واداشتید که وبلاگ های خود را تعطیل کنند و پس از امتناع بنده از تعطیل فعالیتم با احضارهای مکرر به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات، من را گرفتار زندان و حبس کردید! از آن اشاره شما به وزارت اطلاعات بنده به این مصایب گرفتار آمدم: سه سال حبس به دلیل حضور در نجمعات و تهیه گزارش های بی طرفانه ی آن و یک میلیون ریال جزای نقدی به دلیل فاسد و نامشروع خواندن دولت غیرقانونی شما. باز هم مدعی هستید نفوذی در وزارت اطلاعات نداشته اید. زهی شرمساری از این همه دروغ بافی.
منافقانه زیر علم رهبری سینه می زنید اما به یک باره می گوئید «مردم تشخص می دهند چه کسی در خط احمدی نژاد است و او را به عنوان رئیس جمهور آینده انتخاب می کنند. دلبسته نام احمدی نژاد هستید نه نظام، نه رهبری، نه کشور، نه ملت و حتی حرفه روزنامه نگاری! برای اثبات این سرسپردگی به باند احمدی نژاد تنها کافی است نمونه ای از گزارش های تجمعات اعتراضی را ولو گزارش های محرمانه روکنید. متاسفانه آن زمانی که همه ی خبرنگاران زیر باتوم و گاز اشک آور فعالیت خبری می کردند جریان انحرافی تان در ایرنا به کار گماردن نیروهای خدماتی و بسیجی ایرنا با کلاه و چماق در خیابان ولی عصر بود.
ادعای بزرگی کرده اید که «کسی که برای خدمت می آید باید آماده شهادت باشد»! ببینم آیا در این ادعا صادقید یا خیر. تمام کسانی که شما پاکسازی کردید و پس از وقایع ۱۳۸۸ در صحنه جدال حق و باطل ، سفره ثواب و نماز را ترک کردند بدون سر و صدا دارند هزینه ی آن را می پردازند. اما در مورد شما چه طور. تا جایی که در خاطر دارم در ایامی که ستاد بحران ساز بر سر راه دولت ملی خاتمی سنگ اندازی می کردند شما در بیت رهبری سنگر گرفته بودید و در سر خیال استراحت در سواحل اسپانیا را می پروراندید و با هزار فشار غیر قانونی ، مدیریت ایرنا را وادار به اعزام شما به مادرید کردید. حتی فراتر رفتید؛ در مطلبی در روزنامه ایران مجیز دولت خاتمی را گفتید که به آن اعتقاد نداشتید. پس از پایان ماموریت ۴ ساله و هنگام سوار شدن به هواپیما مدعی شدید که دولت اسپانیا جنابعالی را به دلیل اعلام آمادگی برای اجرای حکم قتل سلمان رشدی اخراج کرده است تا بار دیگر بتوانید تن به سواحل زیبای بارسلون بشوئید و صد البته خود را پاکباز و آماده شهادت می دانید. البته نه بر روی رمل های تفدیده ی جنوب یا برف های یخ زده ی غرب کشور بلکه در راحت و آسودگی سواحل کشورهای اروپایی برای خود دشمن فرضی می سازید و شعار شهادت و ایثار می دهید.
در جای جای گفت و گوی خود با رزنامه اعتماد ، چشم انداز انتخابات ریاست جمهوری آینده را از نظر دور نداشته اید. مثلا آنجا که می گوئید «چرا باید پول ملت را به مترو داد که حساب پس نمی دهد»! ولی خودتان میلیون ها پول مردم را در ایرنا و ایران صرف مجیز گویی از دولتی بی کفایت کردید و حاضر به حساب پس دادن آن هزینه ها نیستید.
ادعا می کنید «احمدی نژاد مراعات می کند پول مردم درست هزینه شود» که با یک ضرب و تقسیم ساده می توان نسبت سرقت ۳ هزار میلیاردی را با آنچه به مردم داده اید و از جیب آنان خارج ساخته اید به دست آورد.
از حاکم شدن فضای نظامی گری در شهر تهران یاد می کنید چرا که شهردار آن یک نظامی بدون تخصص است و فراموش می کنید تخصص دولت مورد حمایت شما تبدیل بزرگراه های درجه یک به خیابان های درجه ۲ در تهران بوده است و ۲سال پس از انتخابات هیچ شبی را شما و یاران تان بدون دغدغه خیزش اعتراضات به صبح نرسانده اید و ناگزیر در تمام شئون مردم وامداران خود را به کار گمارده اید !
شهردار تهران را متهم به زدن افترا و بهتان به یک وزیر می کنید که او را عرق خور خوانده است و آن مستحق کیفر اسلامی و حد می دانید و فراموش می کنید بهتان ها و افتراهایی که به فرزندان ملت در قالب خبر و گزارش می زدید.
این همه کارنامه شما و دولت شما در عرصه های مختلف است که نخبگان را به زنجیر کشیده و از کشور فراری داده است، مدیران را خانه نشین کرده و نهادهای لازم و قانونی را منهدم کرده است و همچنان مدعی هستید.
بفرمائید اکنون در دولت نهم و دهم کدام مدیر با سابقه غیر نظامی و غیرامنیتی در مصدر امور است! شاید در چند ماه گذشته گرایش برخی از آنان به جریان رقیب موجب اخراج آنان از دولت شده باشد . نظامی ترین دولت های پس از انقلاب دولت احمدی نژاد است. باری مشاور محترم محترم رسانه ای آقای احمدی نژاد ، گویی باز بوی کباب به مشام شان خورده است و خود متوجه نیستند که این چیز دیگری است که دارند داغ می کنند.
اما یک ادعا نیز در ابتدای گفت و گوی تان در مورد میرحسین موسوی داشته اید و مدعی شده اید که موسوی مقبولیت نداشت! این دیگر از آن ادعاهایی است که نشان از انتزاع از واقعیات در توهمات شما و دوستان تان دارد. اگر جرات دارید به موسوی اجازه دهید فقط ۵ دقیقه با مردم سخن بگوید تا تومار شما و اذناب تان را در هم بپیچد. چرا از ارتباط رادمردانی چون موسوی و کروبی با کسانی که به ادعای شما آنان را قبول ندارند وحشت دارید. اگر واقعا صادقانه می گوئید که موسوی مقبولیت ندارد چرا آن قدر از ارتباط آنان و آزادی شان وحشت زده اید! در مقبولیت موسوی و کروبی همین بس که حبس و ضرب و جرح هزاران طرفدار وی و دل سپردگان به دموکراسی و آزادی افزون بر۲ و نیم سال پس از انتخابات همچنان ادامه دارد و به کابوس شب های شما و دوستان شیفته ی قدرت تان تبدیل شده است.
لازم می دانم بار دیگر حساب امثال جناب عالی را از حساب خبرنگاران، نویسندگان، مترجمان و فعالان خبری ایرنا و روزنامه ایران جدا سازم که آنان نیز همچون ما اسیر توهمات عده ای از خدا بی خبر مدعی شما و جریان انحرافی تان هستند نه خیر آقای جوانفکر شما روزنامه نگار نیستید و گرنه اکنون در جبهه ی سیاه کاری و سیاه بازان قرار نداشتید.