سئوال جواب درباره قوانین ایران

سئوال جواب درباره قوانین ایران

۱۳۹۱ آذر ۲۲, چهارشنبه

روزنامه نگار محمد صفر لفوتی پس از یکسال

به نام خداوند یکتا و عدالتخواه
یک سال پیش در ساعت دوازده ظهرِ همین روز ( 1390/09/22) باهجوم ماموران لباس شخصی اداره کل اطلاعات استان مازندران که توسط تعدادی از ماموران  اداره اطلاعات شهرستان های چالوس و نوشهر همراهی می شدند ، با ضرب و شتم و توهین و تحقیر بسیار شدید ، برای بار سوم دستگیر شدم!
بر خلاف دفعات قبل که "بیست و چهار" و "چهل و هشت" ساعت بیشتر نبود ، این بار مدت "سی و پنج روز" را در زندان شهید کچوئی وزارت اطلاعات  ساری ( مرکز استان ) ، به صورت انفرادی و تحت شکنجه سفید سپری کردم و سپس با حضور در جلسه بازپرسی ، با قرار وثیقه ای پنجاه میلیون تومانی ، موقتاً آزد شدم.
در بیست و هفتم فروردین ماه نود و یک برای ارائه آخرین دفاعیات مجدداً به شعبه دوم بازپرسی دادیاری انقلاب چالوس  و سپس نیز در شهریور ماه سال جاری  به دادگاه انقلاب حوزه غرب استان مازندران واقع در شهرستان تنکابن ، احضار و به اتهامات واهی :
نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی ، اقدام علیه امنیت ملی و اقدام برای براندازی نظام از طریق ارتباط با گروه های معاند و ضد انقلاب ، به پنج سال زندان تعلیقی ، پنج سال محرومیت از عضویت در احزاب و فعالیت های سیاسی و پنج سال محروم از فعالیت های مطبوعاتی و رسانه ای محکوم گشتم!
درموی چون کمندش ، ای دل مپیچ که آنجا * سرها بریده بینی، بی جرم وبی جنایت

این دستگیری پس لرزه های دیگری نیز به  همراه خود داشت ! از جمله معلق و بلا تکلیف بودن از کار اداری و دولتی ام پس از نه سال سابقه کار مفید خالصانه و صادقانه ، مسدود و بلوکه بودن تمامی حقوق و مزایای قبلی ام ، ابطال پروانه بهره برداری و فعالیت مجموعه خوابگاه های خصوصی خودگردان دانشجوئی زنجیره ای دخترانه و پسرانه در شهر های غرب مازندران و پروانه فعالیت دفتر کار مطبوعاتی ام و ... بروز  افسردگی  و ناراحتی های روحی و عصبی برای مادر عزیزم و مشکلات  روحی پدر زحمت کش و ارجمندم و مشکلات روحی خودم و امراض پوستی  و مشکلات نزدیک بینی نشأت گرفته از دوران انفرادی ...
در طی این مدت تمامی بستگان و خویشاوندان نسبی و سببی ، همسایگان و سکنه و کسبه منطقه ، همکاران اداری ، رسانه ای ، خوابگاه داران ، دانشجویان ، قشر کارگری منطقه و همکار،برخی از فعالین عرصه های مختلف حقوق بشر، سیاسی،اجتماعی و مدنی ، کارگری و دانشجوئی و جوانان ووو همه و همه ، خانواده ام را از لحاظ روحی همراهی نمودند و پس از آژادی ام نیز شدیداً  مرا مورد لطف خود قرار داده اند. همچنین سرکار خانم شیرین عبادی  که در گزارشی صدور این حکم را نقض کامل حقوق بشر در حوزه مطبوعات و روزنامه نگاران و نویسندگان ایران دانسته و بسیاری ازهمکاران فرهیخته  رسانه ای  ، با انعکاس و انتشار اخبار مربوطه  در وب سایت های خبری و اجتماعی و  شبکه های ماهواره ای ، حقیر را از  حمایت بی منت خود برخوردار نمودند که بدینوسیله از همه  عزیزان تشکر و قدردانی می نمایم.
آنزمان و پس از محکومیت ،  اطلاعیه ای را صادر و صدور این احکام را  به مرگ تدریجی خودم تشبیه نمودم !
چونکه : « در آغاز سنین نوجوانی با قلم و نوشتن آشنا شدم ، دراولین روزهای شروع وبلاگ نویسی درایران ،آن را آغاز کردم و از زمانی که اجازه رأی دادن داشتم فعالیت های گروهی  و سیاسی مدنی ام را ، شکل  دادم و با این اتفاق و صدور چمین احکام سنگینی ازهمه  چیزهائی که  نیمی از عمرم را با آنها سپری و جزوی از زندگی ام بوده اند ، محروم گشتم ...! از قلم  و  نوشتن  در فضای واقعی و مجازی و فعالیت های گروهی ...و این یعنی مرگ تدریجی  من ... !!! »
ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم * یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت * این راه را نهایت صورت کجا توان بست؟! ...

ولی  ایرانی در طول 2500 سال از تمدن درخشا نش ، از تند بادهای حوادث ، کمر خم کرد، اما هرگز نشکست!
در پانزده سالگی که فعالیت های گروهی ام را آغاز و به عنوان شاگرد در محضر حجة الاسلام ولمسلمین محمدرضا زائری و خانه روزنامه نگاران جوان ، روزنامه نگاری و خبرنگاری را آموختم ، تاکنون ،  از تمام توان خویش برای انعکاس و انتشار واقعیت های موجود درجامعه استفاده و قلم زدم و هیچوقت  قلم و رسالت مطبوعاتی خویش را  در برابر فرصت ها و موقعیت ها نفروختم و به تعهدِ وجدانی و اخلاقی ای که در تنهائی خود ،  به خداوند بزرگ و یکتا داده ام خیانت ننموده ام و اینک نیز ، از اینکه در این راه و هدف مقدس قدم نهاده ام پشیمان نیستم و باری دیگر به خدای خود قول  می دهم  تا زمانیکه نفس می کشم و زنده ام فقط و فقط در راه حق و عدالت  گام بردارم و تا رسیدن به  منشور جهانی حقوق بشر درایران  همراه و یاور دیگر فعالین و خرداندیشان  و صاحبان اندیشه و قلم ، در خدمت تمامی هم نوعان  بویژه مردم قدرشناس و پرمحبت ایران عزیز و متمدن خواهم بود و خواهم  ایستاد و از هیچ کوششی دریغ نخواهم کرد.
                                                                                                    بیست و دوم آذر نود و یک
                                                                                         ایران –  مازندران غربی – چالوس و نوشهر
                                                                                                    محمد صفر لفوتی « فریاد »
                                                                                      « روزنامه نگار و فعال  سیاسی و حقوق بشر»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

تعداد نظرات زیاد شده و سوال ثبت نمیشه چنانچه شد جواب میدم / در هر قسمتی نظر یا سوال کنید جواب داده میشه