مهر:
مال معيني است كه زوج به زوجه در عقد نكاح مي دهد و انواع مختلف دارد
مهر المتعه :
اگر در عقد نكاح مهري ذكر نشده باشد و شوهر قبل از نزديكي و تعيين مهر زن خود را طلاق دهد به زن مهر المتعه تعلق خواهد گرفت. براي تعيين مهر المتعه وضعيت و حال مرد از حيث فقر و غنا ملاحظه مي شود.
مهر المثل :
هر گاه هنگام عقد نكاح مهريه تعيين نشود و پس از نيدكي و قبل از تراضي بر مهريه اي معين بر حسب شرافت و وضعيت خانوادگي زوجه و اوضاع و احوال او مهريه تهيه مي شود.
مهر المسمي :
مهري كه در عقد نكاح معين شده يا تعيين آن به شخص ثالث واگذار مي شود
نسب :
رابطه شخصي به ديگري از طريق ولادت مانند پدر و پسر و يا بواسطه خويشاوندي مثل دو برادر.
ورقه استشهاديه :
اشتهاديه ورقه اي است رسمي يا عادي كه گواهان شهادت خود را در آن به خط خود يا ديگري نوشته باشند
وصيت تمليكي :
به موجب آن كسي عين يا منفعت مال خود را براي زمان پيش از مركش به طور مجاني به ديگري مي دهد
ولي :
كسي كه به حكم قانون اختيار ديگري را در قسمتي از امور داراست
ولي قهري :
ولايت پدر يا جد پدري نسبت به صغير
ابلاغ:
رساندن اوراق دعوي مانند اخطاريه, اجراي حكم, اجراء سند و... به اطلاعت شخص يا اشخاص معين با رعايت تشريفات قانوني
اتلاف :
از بين بردن مال ديگري را گويند, چه قسمتي از يك مال باشد و چه تمام آن, با اتلاف مال ديگري براي اتلاف كننده مسئوليت مدني ايجاد مي شود چه تلف عمدي چه غير عمدي باشد. يعني فرقي نمي كند كسي عمداً خانه ديگري را آتش بزند يا با روشن كردن آتش بيش از حد متعارف در حيات منزل خود بدون آنكه قصد آتش سوزي منزل ديگري را داشته باشد آتش به خانه ديگري سرايت كرده و موجب اتلاف گردد.
اجاره :
عقدي است كه به موجب آن يك طرف كه موجر ناميده مي شود و منافع عين مالي را (چه غير منقول مانند خانه و چه منقول مانند خودرو) به ازاي دريافت اجاره بها به طرف ديگر كه مستاجر ناميده مي شود منتقل مي كند. اگر شخص منافع و نيروي كار خود را به ازاي دريافت اجرت در اختيار ديگري قرار دهد به او اجير و به استفاده كننده مستاجر مي گويند
اجرائيه :
ورقه اي است كه تحت تشريفات خاصي قانوني در مراجع قضائي يا اداري مانند ادراه ثبت اسناد و املاك تهيه مي شود و مفاد آن متضمن دستور دادگاه به انجام موضوع آن است براي مثال حكم دادگاه مبني بر پرداخت سه ماه اجاره بهاي معوقه يا تخليه ساختمان مسكوني يا الزم به تنظيم سند رسمي و ...
اجرت المثل :
اگر كسي از مال ديگري استفاده كند و عين مال با استفاده كردن باقي باشد و از بين نرود مانند استفاده از اتومبيل يا خانه يا ملك ديگري, و بين استفاده كننده و صاحب آن عقدي منعقد نشده باشد استفاده كننده بايد بابت آنچه كه استفاده كرده به صاحب مال بدهد. به وجهي كه بابت اين استفاده پرداخت مي شود اجرت المثل گويند. براي تعيين اجرت المثل با در نظر گرفتن شرايط و اوضاع و احوال و نوع استفاده, عين مال و... مبلغي براي مدت استفاده در نظر گرفته مي شود. در مقابل اجرت المثل, اجرت المسمي قرار دارد يعني اجرتي كه براي آن توافق كرده اند
احضاريه : ورقه اي است كه در آن قاضي امر مي كند تا كسي اعم از متهم, مطلع يا گواه در دادسرا يا دادگاه حاضر شود. در صورت ابلاغ احضاريه با رعايت تشريفات مربوطه و عدم حضور مخاطب بدون عذر موجه موجب خواهد شد تا توسط مراجع قضائي جلب گردد.
احضاريه : ورقه اي است كه در آن قاضي امر مي كند تا كسي اعم از متهم, مطلع يا گواه در دادسرا يا دادگاه حاضر شود. در صورت ابلاغ احضاريه با رعايت تشريفات مربوطه و عدم حضور مخاطب بدون عذر موجه موجب خواهد شد تا توسط مراجع قضائي جلب گردد.
اخذ به شفعه :
هر گاه مال غير منقول قابل تقسيمي مانند خانه, زمين و ... بين دو نفر مشترك باشد و يك نفر از شركاء سهم خودشرا به شخص ثالثي بفروشد. شريك ديگر حق دارد به اندازه وجهي كه شخص ثالث پرداخته, به او بدهد و كل مال را تملك كند. و شخص ثالث نقشي در اعمال اين حق از سوي شريك ندارد از اين رو در معامله مال غير منقول كه داراي شريك است بايد توجه كرد كه شريك حق اعمال اخذ به شفعه را دارد..
اخطاريه :
ياد آوري كردن رسمي يك يا چند موضوع در حدود مقررات به مخاطب است مانند اخطاريه براي حضور در دادگاه حقوقي يا ارائه اصول اسناد در دادگاه يا براي پرداخت ماليات توسط اداره دارايي.
ارتفاق :
حقي است براي ملك شخصي در ملك ديگري مانند حق عبور آ ب از ملك غير و حق گشودن ناودان در زمين ديگري
ارش :
در معاملات عبارتست از كسري كه صورت آن تفاوت قيمت صحيح و معيب روز تقويم مال مورد معامله و مخرم آن كسر, قيمت صحيح روز تقويم مي باشد هر گاه اين كسر ضرب در قيمت بهاي روز وقوع عقد نشود حاصل اين ضرب را ارش مي گويند و در امور كيفري هر گاه در قانون براي عضوي ديه مقرر و تعين نشده باشد براي آن عضو توسط كارشناس يا قاضي ارش تعيين مي شود براي مثال دست داراي ديه معين است يعني 50 نفر بيشتر ولي طحال داراي ديه مشخص نمي باشد و قاضي براي آن ارش تعيين مي كند.
استرداد دعوي :
در امور حقوقي هر گاه خواهان (مدعي) از دعوي خود با رضايت خودش از دادخواست و ادعايش صرفنظر كند اصطلاحاً گفته مي شود كه خواهان دعوايش را مسترد كرده است.
اظهار نامه ثبتي : ورقه اي است چاپي و رسمي كه توسط مامور دولتي مخصوص كه مامور توزيع اظهار نامه نام دارد پس از تنظيم صورت مجلسي شامل حدود و نوع ملك و مشخصات آن و مالك و امضاء ريش سفيدان محل و مطلعين, بين متصرفين به عنوان مالكيت توزيع مي شود مندرجات آن بايد به صورت مجلس بالا مطابق باشد و شماره ملك هم بايد در اظهار نامه ثبت شود.
اظهار نامه ثبتي : ورقه اي است چاپي و رسمي كه توسط مامور دولتي مخصوص كه مامور توزيع اظهار نامه نام دارد پس از تنظيم صورت مجلسي شامل حدود و نوع ملك و مشخصات آن و مالك و امضاء ريش سفيدان محل و مطلعين, بين متصرفين به عنوان مالكيت توزيع مي شود مندرجات آن بايد به صورت مجلس بالا مطابق باشد و شماره ملك هم بايد در اظهار نامه ثبت شود.
اعاده دادرسي :
از راه هاي رسيدگي فوق العاده به پرونده هاي مدني, كيفري است كه حكم قطعي در مورد آنها صادر شده است
اعتراض ثالث :
نوعي شكايت و دعوي است كه از روشهاي فوق العاده شكايت از احكام مدني است. و در اين دعوي شاكي از كساني است كه شخصاً يا نماينده اش را در مرحله محاكمه اي كه منجر به صدور راي شده به عنوان اصحاب دعوي حضور ندارد و راي مزبور به حقوق او خلل وارد مي كند به اين اعتراض, اعتراض شخص ثالث نيز مي گويند.
اعسار :
اگر شخصي به واسطه عدم كفايت دارائي يا دسترسي به مالش پرداخت هزينه دادرسي يا پرداخت بدهي اش را نداشته باشد مي گويند فلاني معسر است و بايد براي اثبات اعسارش درخواست اعسار از دادگاه صالح به عمل آورد.
التزام :
در تعهد كردن گاهي در قراردادها وجهي به عنوان وجه التزام آورده مي شود كه به منظور تامين خسازت عدم انجام تعهد يا تاخير آن مقرر مي شود
اماره :
هر چيزي كه حكايت از چيز ديگري داشته باشد و در پرونده هاي مدني و كيفري ظاهراً جزء كاشفيت از واقع دارد مانند تصرف شي كه در ظاهر كاشف از مالكيت متصرف است البته ممكن است حذف آن نيز ثابت شود. براي مثال ممكن است شي كه در تصرف شخص الف است در مالكيت ب باشد كه الف بصورت اماني آنرا در اختيار گرفته است.
امور حبسي :
به اموري گفته مي شود كه دادگاه ها بايد بدون ملاحظه اينكه در مورد آنها اختلاف و مرافعه اي وجود پيدا كرده يا نه وارد رسيدگي شده و اتخاذ تصميم كنند مانند رسيدگي به اموال متوفاي وارث, تعيين سرپرست براي ديوانه اي كه ولي يا قيم ندارد.
اناطه كيفري :
عبارتست از توقف رسيدگي يا تعقيب امر جزائي بر امر مدني يا تجاري يا اداري يا كيفري براي مثال شخصي عليه ديگر به عنوان تخريب ساختمان شكايت مي كند و طرف مقابل در پاسخ مي گويد كه ساختمان متعلق به خودش است براي رسيدگي به اين ادعا كه امري است مدني پرونده كيفري تا زمان مشخص شدن مالكيت متهم نسبت به ملك متوقف شده و رسيدگي به امر كيفري به امر مدني منوط و موكول مي شود.
پايندان :
ضامن
تامين خواسته :
تضميني است كه خواهان از اموال خوانده قبل از صدور كم به نفع خودش از دادگاه مي خواهد
تامين دليل :
صورت براوري دادگاه از دلايل اثبات دعوي قبل از طرح و اقامه دعوي به منظور جلوگيري از زوال و از بين رفتن دلايل است كه به درخواست خواهان به عمل مي آيد. براي مثال براي بررسي ميزان پيشرفت كار ساختمان در زمان پي كني و عدم انجام به موقع آن از سوي پيمانكار, كارفرما مي تواند با تامين دليل آن را براي آينده حفظ كرده و براي مطالبه خسارت استناد كند.
ترك انفاق :
ندادن خرج و مخارج اشاص واجب النفقه در صورت داشتن استطاعت را گويند. در مورد زن اگر شوهر استطاعت نداشته باشد و زن از او تمكين كند و در عين حال شوهر نه او را طلاق دهد و نه نفقه را بپردازد جرم ترك انفاق محقق مي شود.
تصرف :
عبارتست از اينكه مالي در اختيار كسي باشد و او بتواند نسبت به مال تصميم گيري كند
توقيف اجراي حكم :
قلع موقت اجراي حكم, يا قرار به دستور مقام صلاحديد پس از شروع به اجراء
توقيف اجرائي :
توقيف مال مديون يا محكوم عليه از طريق اجراء ثبت يا اجراي احكام. دادگستري اين توقيف مانع از تصرف مالك در مال خود مي باشد. ثالث : شخص ديگري غير از طرفين قرارداد.
جرح :
در دو معنا بكار مي رود يكي تجاوز به جسم آدمي است كه موجب خونريزي در قسمت بيروني بدن مي شود و ديگري ايراد بر عدالت ديگري نزد قاضي است مثل جرح شاهد بواسطه نداشتن شرايط شهادت.
جرم :
عملي كه قانون براي آن مجازات يا اقدامات تاميني مقرر كرده است مثل سرقت, كلاهبرداري, تصرف عدواني و ...
جعل :
در امور كيفري عبارتست از قلب حقيقت يا بوسيله يك عمل مادي مانند الحاق كلمه اي يا دست بردن در متن يك سند اجاره يا در مضمون يك عمل حقوقي بدون اينكه همراه يك عمل مادي باشد مثل اينكه منشي دادگاه در نوشتن اظهارات متهم جعل كند. بدين نحو كه متهم اقرار به ارتكاب جرم نكرده باشد و مي گويد اتهام وارده را قبول ندارم و او از قول متهم به سوء نيت مي نويسد كه اتهام وارده را قبول دارم.
جلد :
تازيانه را گويند و اگر مجازات حدي كامل باشد صد تازيانه است مثل حد زناي مردي كه همسر ندارد
جنون :
صفت كسي است كه فاقد تشخيص نفع و ضر و حسن و قبح است. جنون يا دائمي است يا ادواري هر يك از دو دسته جنون دائمي و ادواري ممكن است متصل به دوران كودكي باشد يا بعد از سن رشد عارض گردد.
چك :
نوشته اي است كه به موجب صادر كننده وجوهي را كه نزد ديگري دارد ( بانك) كلاً يا قسمتي از آنرا به نفع خود يا ديگري از بانك مسترد مي كند.
چك بي محل :
چكي است كه صادر كننده اش در تاريخ سر رسيد وجه اعتباري نزد بانك نداشته و يا اگر دارد كمتر از ميزان مندرج در چك مي باشد
حبس :
در امور مدني نوعي عقد است كه شبيه وقف مي باشد ولي با وقف تفاوتهايي دارد براي مثال در حبس ملك از مالكيت حبس كننده خارج نمي شود. در واقع حبس نوعي حق انتفاع از ملك ديگري را تحت شرايطي ايجاد مي كند و اما در امور كيفري حبس نوعي مجازات است كه آن را مترادف با زندان مي دانند.
حجر :
در دو معنا بكار مي رود يكي تجاوز به جسم آدمي است كه موجب خونريزي در قسمت بيروني بدن مي شود و ديگري ايراد بر عدالت ديگري نزد قاضي است مثل جرح شاهد بواسطه نداشتن شرايط شهادت.
حضانت :
نگهداري مادي و معنوي و تربيتي طفول توسط كساني كه قانون مقرر كرده است
حكم :
در امور مدني و كيفري چنانچه راي دادگاه راجع به ماهيت دعوي و قاطع باشد به آن حكم اطلاق مي شود. براي مثال دادگاه در راي خود خواهان را به بي حقي محكوم مي كند يا خوانده را به پرداخت خسارت خواهان محكوم مي كند.
حكم حضوري :
اصل بر اين است كه آراي محاكم حضوري است مگر آنكه خوانده يا وكيل او در هيچ يك از جلسات دادرسي حضور نداشته يا لاحيه اي در پاسخ دعوي به دادگاه نفرستاده و يا ابلاغ اخطاريه به خوانده واقعي نباشد.
خسارت دادرسي :
عبارتست از هزينه دادرسي و حق الوكاله وكيل و هزينه هاي ديگري كه مستقيماً مربوط به دادرسي بوده و براي اثبات دعوي يا دفاع لازم است مانند هزينه دستمزد كارشناس ـ خسارت ديركرد (تاخير تاديه) خسارتي است كه از بابت ديركرد پرداخت وجه نقد از طرف مديون بايد به طلبكار داده شود.
خيار :
تسلط بر از بين بردن اثر حاصل از عقد را گويند. خيار ممكن است ناشي از توافق و تراضي طرفين باشد مانند خيار شرط در عقد بيع كه به موجب آن شرط مي شود كه در مدت معيني براي خريدار يا فروشنده يا هر دو يا نفر سومي اختيار فسخ معامله باشد و يا ممكن است خيار ناشي از حكم قانون باشد مانند خيار مجلس كه به موجي آن مادام كه مجلس عقد به هم نخورده طرفين حق بر هم زدن معامله را دارند.
دادخواست :
شكوائيه اي است كه به مراجع قضائي به طور كتبي و در اوراق مخصوص عرضه مي شود اصولاً در دعاوي مدني خواهان بايد خواسته اش را باتقديم دادخواست در دادگاه طرح كند.
داوري :
حل و فصل خصومت توسط غير قاضي و بدون رعايت تشريفات رسمي رسيدگي به دعاوي
ديه :
اصولاً مالي است كه از سوي مجرم به شخصي كه به واسطه ارتكاب جرم مصدوم و يا در مورد متوفي به ورثه او بايد بپردازد. در پاره اي از موارد مجرم به جاي قصاص بايد ديه بپردازد. براي مثال اگر انجام قصاص مقدور نباشد يا صاحب خون يا مصدوم از قصاص عفو كند.
رهن :
عقدي است كه به موجب آن مديون مالي را براي وثيقه به بستانكار مي دهد و اگر مال مورد رهن از حالت وثيقه بودن خارج شود مي گويند از مال مورد رهن فك رهن شده است.
سفه :
شخص كبير و بالغ كه اعمال و تصرفاتش در امور مالي اش عقلاني نباشد و نتواند ضرر و نفعش را درست تشخيص دهد بنابراين ممكن است شخص داراي معلومات و دانش بالائي باشد ولي در امور سفيه محسوب شود. اعمال شخص سفيه در امور غير مالي صحيح است براي مثال اگر مرد سفيهي ازدواج كند عقد نكاح او كه امري غير مالي صحيح بوده ولي براي تعيين مهريه نياز به اجازه سرپرست قانوني اش است.
ظهر نويسي :
دارنده سند بدهي مانند چك, سفته و ... در پشت آن با امضاء اجازه دستور مي دهد كه مبلغ سند به شخص ديگر پرداخت شود
قذف :
مانند حكم تصميم دادگاه است ولي قاطع دعوي نبوده و يا در ماهيت دعوي نيست مانند قرار توقيف دعوي مدني به لحاظ فوت خواهان
قصاص :
كيفري است كه مرتكب به آن محكوم مي شود و بايد با جنايت او برابر باشد. قصاص دو نوع است قصاص عضو و قصاص نفس
قيم :
نماينده قانوني محجور كه از طرف مقام قضائي صالح در صورت نبودن ولي قهري و وصي او تعيين مي شود مانند طفلي كه پدر و پدر بزرگ پدري نداشته و از طرف دادگاه به عنوان قيم انتخاب مي شود.
كيفر خواست :
درخواست دادستان از دادگاه براي به كيفر رساندن متهم. كيفر خواست حاوي نام و مشخصات محل اقامت و نوع اتهام و دلايل آن و مواد قانوني مورد استناد براي اعمال كيفر و... مي باشد.
مبيع :
كالائي كه فروخته مي شود در مقابل ثمن.
متداعيين :
طرف دعوي, اصحاب دعوي
متهم :
كسي است كه فاعل جرم تلقي شده ولي هنوز دلايل كافي براي محكوميت او وجود نداشته و يا حكم محكوميت قطعي او صادر نشده است
محكوم به :
موضوعي كه محكوم عليه به آن محكوم شده است و براي مثال در دعوي مطالبه اجبار به بهاي معوقه اگر مستاجر به پرداخت .... ريال محكوم شود, محكوم به .... ريال خواهد بود.
مرتهن :
كسي كه مال غير پيش او بصورت رهن است
مستشيات دين :
اموالي كه برابر قانون در هنگام اجرا و اقرار يا سند مشمول مقررات اجرا نيست و توقيف نمي شوند. و به ضرر مالك محكوم و مديون به فروش نمي رسد مانند مسكن مورد نياز محكوم عليه.
معاينه محل :
بازديد مراجع قضائي يا اداري از محل وقوع جرم يا مورد دعوي و اختلاف
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
تعداد نظرات زیاد شده و سوال ثبت نمیشه چنانچه شد جواب میدم / در هر قسمتی نظر یا سوال کنید جواب داده میشه