برادر اسماعیل صحابه زندانی سیاسی بند ۳۵۰ اوین به مناسبت یک ساله شدن حبس وی و همچنین درگذشت مادربزرگ اسماعیل صحابه دلنوشته ای خطاب به او نوشت.
به گزارش ندای سبز آزادی اسماعیل صحابه روابط عاطفی بسیار عمیقی با مادربزرگش داشت اما به دلیل معرفی خود به بند ۳۵۰ برای گذراندن زندان موفق به شرکت درمراسم خاکسپاریش نشد.
اسماعیل صحابه که درمراسم دعای کمیل خانه شهاب طباطبایی درسال ۸۸ بازداشت شده بود اینک محکوم به ۴ سال حبس است و درحال گذراندن حبسش درزندان اوین.
متن کامل دلنوشته برادر اسماعیل صحابه
اسماعیل صحابه که درمراسم دعای کمیل خانه شهاب طباطبایی درسال ۸۸ بازداشت شده بود اینک محکوم به ۴ سال حبس است و درحال گذراندن حبسش درزندان اوین.
متن کامل دلنوشته برادر اسماعیل صحابه
سلام من به برادرم.
چون زمان گذشته و باز می گذرد روزها را به هفته ،هفته هارا به ماه ، ماهها رابه یک سال رسانیده است.
و دوباره به یادم آمد آن روز سخت را .او راکه بزرگ همه ما بود بر دوش بردم و در فاصله ها با تو وداع کردم و جسم او را به خاک سپردم وتو را به خدا.چون کاربدین جا رسید تحویل سال را از بهار گرفتم واکنون سال نوام را بی تو این گونه در زمستان آغاز می کنم.
برای تو!
می دانم که قدم نهادن درریگستان پای تو را پر آبله کرده اما جسم تو را آبدیده تر وگام هایت را استوارتر ازپیش کرده.
برای ما!
بدان که هرچند از صبر کاسه چشمان ما خون شده اما دلمان محکم تر و امید مان پر فروغ تر گردیده.
و چنین است که او درهای رهایی تو را می گشاید.
ان الله لا یخلف المیعاد.
چون زمان گذشته و باز می گذرد روزها را به هفته ،هفته هارا به ماه ، ماهها رابه یک سال رسانیده است.
و دوباره به یادم آمد آن روز سخت را .او راکه بزرگ همه ما بود بر دوش بردم و در فاصله ها با تو وداع کردم و جسم او را به خاک سپردم وتو را به خدا.چون کاربدین جا رسید تحویل سال را از بهار گرفتم واکنون سال نوام را بی تو این گونه در زمستان آغاز می کنم.
برای تو!
می دانم که قدم نهادن درریگستان پای تو را پر آبله کرده اما جسم تو را آبدیده تر وگام هایت را استوارتر ازپیش کرده.
برای ما!
بدان که هرچند از صبر کاسه چشمان ما خون شده اما دلمان محکم تر و امید مان پر فروغ تر گردیده.
و چنین است که او درهای رهایی تو را می گشاید.
ان الله لا یخلف المیعاد.
گر از این منزل ویران به سوی خانه روی دگر آن جا که روی عاقل و فرزانه روی
زین سفر گر به سلامت به وطن بازرسی نذر کردم که هم از راه به میخانه روی
تا بگویی که چه کشفت شد از این سیر و سلوک به در صومعه با بربط و پیمانه روی
آشنایان ره عشق گرم خون بخورند این نشاید به شکایت سوی بیگانه روی
بعد از این دست توو زلف چو زنجیر نگار چند و چند از پی کام دل دیوانه روی
گر ببینی خم ابروی چو محرابش باز سجده شکر کنی و از پی شکرانه روی
خرم آن دم که چو حافظ به تولای وزیر سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روی
زین سفر گر به سلامت به وطن بازرسی نذر کردم که هم از راه به میخانه روی
تا بگویی که چه کشفت شد از این سیر و سلوک به در صومعه با بربط و پیمانه روی
آشنایان ره عشق گرم خون بخورند این نشاید به شکایت سوی بیگانه روی
بعد از این دست توو زلف چو زنجیر نگار چند و چند از پی کام دل دیوانه روی
گر ببینی خم ابروی چو محرابش باز سجده شکر کنی و از پی شکرانه روی
خرم آن دم که چو حافظ به تولای وزیر سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روی
برادرت محمد مصطفی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
تعداد نظرات زیاد شده و سوال ثبت نمیشه چنانچه شد جواب میدم / در هر قسمتی نظر یا سوال کنید جواب داده میشه