صدایش تو یو تیوب هست
بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران " زندانی حسن (سیامک) آرمین صبح روز سه شنبه 11 بهمن ماه ساعت 04:30 در چهار راه طالقانی کرج به دار آویخته شد.او در حالی به دار آویخته شد که قادر به حرکت نبود و بر روی صندلی چرخدار قرار داشت.
متن پیاده شده صدای زندانی حسن (سیامک) آرمین 33 ساله که در سال 1388 به دلیل رفتن مامورآگاهی زیر ماشینش دستگیر شد و وحشیانه مورد شکنجه های قرون وسطایی مامورین ولی فقیه قرار گرفت. او در این پیام صوتی که همراه با این متن منتشر می شود به جزئیات کامل شکنجه های وحشیانه که منجر به شکستن مهره های کمرش و حرکت بر روی صندلی چرخ دار پرداخته است. مامورین ولی فقیه با شکنجه های وحشیانه و اعمال قرون وسطایی برای مردم بی دفاع ایران پرونده سازی می کنند و در دادگاههای قرون وسطایی همان فردی که شکنجه را به عهده داشته است قاضی می شود و حکم اعدام صادر می کند.
الان 6 ماهه که من توی زندانم ، متوجهی ؟ منو زدن از کمر به پایین فلجم الان کمرم ناقصه لگنم شکسته با باتون با شلاق ، لگد با همه چی آقا با همه چی . من 31 کرج .تاریخ 2/9/ 88آقا هیچ خلافی نکرده بودم این مامورای آگاهی اطلاعات افتادن دنبال من .من خودم خانواده دارم زن دارم بچه دارم یه بچه 2 ساله دارم گوش می کنی پاپوش درست کردن منم زندگیمو می کردم من کاسب ماشینم نمایشگاه ماشین کار می کنم یه خرده شیطون میطونی نمی گم نداشتیم ما جوانیهامون شیطونی دعوا می کردیم اما مشکل من اینکاره نداشتم که اینها برای من درست کردن .توی فرار اومدم فرار کنم یه دونه مامور آگاهی رفت زیر ماشینم این ماموره کشته شده اینا برای من کردن تو مامور ما رو خودت کشتی در صورتیکه تمام مامورای آگاهی منو دوره کرده بودن تو جایی که منو گرفتن متوجهید ؟ قرار چیزی نداشتیم که من بخوام مامور اونا رو زیر کنم در حال فرار می رفتم اینها منو بردن آگاهی کشتنم .مامور نظری قربانعلی نظری درجه اش استوار بودش گروهبان ببخشید گروهبان بود که شهید اعلامش کردن ستوان 1 بهش درجه دادن .آگاهی کرج بردن منو کشتن. اداره اگاهی سرهنگ هاده ای هاده ایان رئیس اداره اگاهی یکیشون بود بقیشونو نمی شناختم چشام بسته بود دهن بند م زده بودن که صدام در یاد دست و پاهام که بسته فقط می زدنم فقط رئیس اگاهی اینو می دونم این یه دونه رو فقط اسمش رو می دونم بقیه رو نمی شناسم .بله فحش ناموس، زن و بچه ،خواهر و مادر همه رو می گفت .می گفتن خدا و پیغمبر قبول داریم هدا و پیغمبرم فحش می دادن می گفتن خدا ماییم پیغمبرم ماییم هر چی ما می گیم ماییم باید گردن بگیری قتلهای زنجیره ای تو اگاهی راکد بود می خواستن بندازن گردن من زورکی منو می زدن می گفتن باید گردن بگیری چون هیکل من یه خرده گنده بود ورزشی ورزشکارم خوب می گفتن تو با این هیکل گندت باید قتل گردن بگیری که ما بتونیم جوابگوی قتلا باشیم اینجوری زورکی چون من کس و کارم نداشتم خانمم هم گرفت بودن با بچم اورده بودن توی اگاهی بازداشتشون کرده بودن .دیگه همه جوره دیگه همه جوره حق منو ناحق کردن. قاضیم هم اومدش اونجا هر چی تونست منو زد توی اگاهی .نه نه هر چی منو زدن گفتم من نکردم اما اونا گفتن احتیاج به اعتراف تو نداریم ما برات همچین ردیف کنیم طناب دار برات ردیف کنیم که خیالت راحت.زن و بچم رو اوردن جلوی چشم من گوش می کنید گفتن اگر چی اگر به من گفتن که اگر تو اعتراف نکنی اینها الان زنت رو می بریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
تعداد نظرات زیاد شده و سوال ثبت نمیشه چنانچه شد جواب میدم / در هر قسمتی نظر یا سوال کنید جواب داده میشه