بخش اول
اهواز گرم و تفدیده دو زندان معروف دارد. کارون و سپیدار. اگر این شهر باز هم زندان دیگری داشته باشد، لابد مخفی و محرمانه است. این دو زندان بغل به بغل همند. فقط ۴۰۰ متر از هم دورند. البته کارون زندان بزرگتری است و بند معروف «شش» را دارد که زندانیان سیاسی و فعالین عرب را در آن نگه میدارند. شاید به همین دلیل است که زندان کارون از اقبال عمومی و توجه بیشتری از سوی سازمانهای حقوق بشری و بین المللی برخوردار بوده ، درحالی که درست در چهارصدمتری زندان کارون، بغل به بغل خانههای آجر قرمزها، زندان فراموش شده سپیدار برپاست. در حاشیه شرقی شهر تفدیده و داغ اهواز. زندگیهای زیادی در این زندان بهم فشرده و دلگیر اسیر میله هاست. مشاهدات زیر، گزارش یک شهروند خبرنگار زندانی در زندان سپیدار است. او به علت تصادف منجر به فوت گذرش به زندان سپیدار افتاده و مشاهداتش را در طول یک هفته مرخصی استعلاجیاش برای سایت ایران وایر نوشته است:
«آدمها در زندان سپیدار مسخ میشوند. آنجا زندانی است که بیش از آنچه به زندان شباهت داشته باشد، شکنجه گاهی است که به دلیل شرایط غیر انسانی، زندانی در آن بطور تدریجی همه داشتههای انسانیاش از دست میدهد. من به جرم تصادف منجر به فوت مدتی است ساکن این زندانم. آنچه میگویم مشاهدات عینی من است بدون هیچگونه اغراقی. وقتی وارد زندان شدم بعد از بازرسیهای مقدماتی مرا به بندی موسوم به بند اقتصادی بردند. این بند را شاید بشود بهترین و بهداشتیترین بند زندان سپیدار دانست.غالبا زندانیانی در این بند محبوسند که جرمهای مالی دارند. چک بلامحل، مهریه، تصادفات منجر به نقص عضو یا فوت. گر چه در میان این عده گاهی قاتلین یا متجاوزین به عنف نیز پیدا میشوند. تعداد زندانیان بند اقتصادی زندان سپیدار بین ۲۰۰ تا ۲۵۰ نفر متغیر است. و از آنجایی که این بند عملا بهداشتیترین بند زندان سپیدار است وقتی یکی از مسئولین برای بازدید از زندان مصمم است، او را مستقیما به این بند هدایت میکنند.
روزهای اول مرا به بند معتادان منتقل کرده بودند. به جرات میتوانم بگویم غیر انسانیترین شرایط نگهداری انسانی را در این بند میشد مشاهده کرد. تعداد زندانیان بند معتادین غالبا مابین ۵۰۰ تا ۶۰۰ نفر است ورودی بند معتادان بلافاصله بعد از درب ورودی حیاط است. بندی که مملو از جمعیت است. زندانیانی که شبیه به حیوانات در فاصلهٔ کمتر از نیم متر به نیم متر در کنار هم به سر میبردند و دارایی آنها یک زیرانداز و روانداز کهنه و فرسودهای است که غالبا یادگار زندانیان آزاد شده است.
در میان جمعیت زندانیهای بند معتادان از سردمداران و سرشاخههای قاچاق مواد مخدر وجود دارند تا معتاد فلک زدهای که به جرم چند گرم شیشه یا هرویین به جای رفتن به بیمارستان یا کلینک ترک اعتقاد، باید در کنار قاچاق چیهای حرفهای دوره حبس خود را بگذراند.
در آنجا پسرک لاغر و نحیفی به نام حسن بود که ظاهری بسیار محجوب و دخترانه داشت. او را به جرم داشتن چند گرم شیشه بازداشت کرده بودند. در زندان شایعه بود که افراد خطرناک و با سابقه بند او را وادار به رابطه جنسی میکنند. حتی می شنیدم که او را به همدیگر قرض و تحفه می دهند. یکی از هم بندیهای من میگفت پسرک بیچاره را در حمام دیده که تمام بدنش از ضربه و کتک کبود و سیاه بوده.
در بند معتادین، سارقین حرفهای منازل و ماشین هم نگهداری میشدند. به همدیگر راه و چاه فرار و دور زدن قانون را نشان میدادند. تصور کنید انگار یک آموزشگاه بزرگ جرمهای سبک و سنگین دایر باشد.
یک بار وقت ملاقات به یکی از مسوولین زندان درباره شرایط آن پسرک لاغر و نحیف گفتم. او به تلخی به من پاسخ داد: میخواست جرمی مرتکب نشود. زندان که خانه خاله نیست. همه جور کثافتی در چهارچوب زندان اتفاق میافتد. دلم میخواست از او بپرسم آیا جرم کنجکاوی یک نوجوان برای تجربه یک قرص روانگردان یا شیشه، تجاوز به عنف و کتکهای شبانه است؟
یکی دیگر از بندهای زندان، بند جوانان است که در آنجا جوانان بین ۱۶ تا ۲۲ سال در شرایطی کاملا غیر بهداشتی و غیر انسانی نگهداری میشوند. اکثرآنها آلوده به مواد مخدر، خصوصا مواد مخدر صنعتی هستند. یکی از زندانیان قدیمیتر مرد لاغر اندام معتادی را به من نشان داد و گفت اسم این مرد صادق است. او را سال گذشته به خاطر نزاع خیابانی به اینجا آوردند. کسی را که چاقو زده بود هنوز در کما به سر میبرد. گویا طرف به خواهرش فحش ناموسی داده. دعواشان بالا گرفته و او فقط با یک ضربه به طرف دیگر دعوا چاقو زده. چاقو درست به ششهای طرف مقابل وارد شده. او را به بیمارستان رسانده به اتاق عمل بردهاند اما بعد از عمل هنوز هم به هوش نیامده است. برای همین هم صادق هنوز اینجاست. او برایم تعریف کرد وقتی صادق را به این بند آوردند جوان با نشاط و رشیدی بود. شاد و البته آزاده. زیر بار حرف زور نمیرفت. کاملا مشخص بود که از سر اتفاق دست به نزاع زده و شر و شیطنت در وجودش جایی نداشت. اما قلدرهای بند که از صادق به علت روحیهاش ترسیده بودند و نمیخواستند نامحرمی مابینشان باشد و احیانا اعتراضی کند یا گزارشی رد کند سعی کردند او را به اعتیاد بکشانند. صادق مقاومت میکرد. اما آنها دست برنداشتند و هر روز در غذای این جوان تازه وارد مواد مخدر ریختند. یک ماه نشد که او آلوده مواد مخدر شده بود و حالا تبدیل شده به نوچه و جیره خوارشان و هر چه بگویند با طیب خاطر میپذیرد.
همجنس گرایی به خاطر دسترسی نداشتن به جنس مخالف، رابطه جنسی و البته تجاوز جنسی معمولیترین اتفاقی است که در آنجا رخ میدهد. گاهی که یک زندانی آشنا یا به اصطلاح «پارتی دار» را که با یکی از مسئولین زندان آشنایی دارد به زندان میآورند، او را به بند اقتصادیها یا سیاسیها میآورند که البته از همه سالم ترند. احتمال بروز خطر در همه زمینههایی که اشاره کردم برایش کمتر است. چیزی که برای من که سابقه کیفری نداشتم عجیب بود این مسئله بود که هر مسئولی را برای ریاست بند انتخاب میکردند بلااستثنا یا از عهده کار برنمی آمد و یا به جرم شهره شدن به تجاوز جنسی به سایر زندانیها از کار برکنار میشد. باند بازی و نزاعهای دسته جمعی قومی از مشخصههای دیگر بندهای زندان سپیدار است.
بند دیگری که در زندان سپیدار بیش از سایر بندها متفاوت بنظر میرسد، بند «سیدها» است. «سیدها«، همان پرونده معروف سادات هستند که از ۱۲۰ هزار نفر از مردم عادی کلاهبرداری کردند. در جریان این پرونده سیدها که یک گروه صد نفره بودند تحت رهبری یک فردی که نه سید است و نه ایرانی، بلکه یک شهروند عراقی است، اعلام کردند اگر کسی به آنها مبلغی بپردازد کمتر از یک ماه بعد از آن به او دو برابر مبلغ را برمی گردانند. اما در این میان به کسی رسید و چک و سفته نمی دانند. عملا هیچ مدرکی دست مردم نبود. مردم اول با این جریان به طور مشکوک و با احتیاط برخورد میکردند. ولی وقتی گروه اول به عافیت پولشان راگرفتند تعداد زیادی از مردم خوزستان خانهها و املاک و ماشینشان را فروختند و به شبکه کلاهبردار سادات تحویل دادند.
سیدها در کمتر از چهار ماه بیش از چهار هزار میلیارد از مردم کلاهبرداری کردند و کارشان به حدی رونق گرفته بود که اتاق خانههای آنان لبالب از بستههای اسکناسی بود که حتی فرصت نمیکردند آنها را بشمارند. اما بعد از اینکه معلوم شد این جریان یک ماجرای سودجویانه بیشتر نبوده به تدریج شاکیها به دادگاه مراجعه کردند. بسیاری از آنها خانه و کاشانه و خانواده خود را به خاطر یک آینده بهتر از دست داده بودند. حالا سیدها و سرکردگان باند سادات در زندان به سر میبرند و مردم کماکان دنبال اموال باخته شدشان هستند.
جالبترین بخش ماجرا اینجاست که در زندان سپیدار به سرکردگان باند مفاسد اقتصادی موسوم به «سیدها» یک بند مجزا با امکانات خوب وتر و تمیز تحویل دادهاند و آنها هم هیچ زندانی دیگری را مابین خودشان راه نمیدهند. آن طور که مشاهدات من نشان میداد تعداد سیدهای زندانی حدود ۴۰ نفر بودند و وثیقههای میلیاردی برای آنها تعیین کرده بودند. آنها حتی رئیس زندان را با پولهای خودشان تحت تاثیر قرار داده اند و با توجه به تمکن مالی ناشی از بالا کشیدن پول های مردم از بهترین امکانات در زندان برخوردارند.
در شرایطی که ما از هیچ نوع مواد غذایی مرغوبی برخوردار نبودیم و کیفیت غذاهای زندان به شدت نازل بود. میوه یک مسئله کاملا لوکس محسوب میشد و غالب زندانیهای عادی از سوء تغذیه رنج میبرند، برای سیدها از بیرون زندان مواد غذایی درجه یک تهیه میشود. در میان آنها موبایل آزاد بود و زندانیهای با خبر از شرایط زندان میگفتند که مواد مخدری که در زندان مابین زندانیها دست به دست میشود توسط همین سیدها تامین میشود. سردسته آنها «سید حسن» نامی است که غالبا او را با شال گردن سبز در زندان میبینی. او از مداحان قهاری است که در طول تمام مراسم مذهبی مربوط به ماه محرم و سالگرد شهادت ائمه و همه مراسم مذهبی دیگری که در زندان برگزار می شود، حضور موثری دارد. جالبترین بخش ماجرا این است که او فقط۲۲ سال دارد و نزد عرب زبانها از اعتبار خاصی برخوردار است. در بند مالیها یک زندانی محترمی بود که درباره او میگفتند او برای تغییر شرایط زندگیاش تمام زندگی و خانه و ماشین خودش را فروخته و به باند سیدها تحویل داده است، اما با این کلاهبرداری به افلاس رسیده و زنش درخواست طلاق کرده و الان هم بابت مهریه زنش در زندان به سر میبرد. زندانیها قصههای متفاوتی از باند سیدها و تاثیرش در زندگی مردم منطقه تعریف میکنند و البته آنها هم راحت و آسوده و بدون اینکه خودشان را درگیر این قصهها کنند با امکانات کافی و عالی در حال گذران دوران خوش محکومیتند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
تعداد نظرات زیاد شده و سوال ثبت نمیشه چنانچه شد جواب میدم / در هر قسمتی نظر یا سوال کنید جواب داده میشه