مژگان مدرس علوم: مراسم هفت مادر فاطمه رهنما بدون حضور او برگزار گردید و پیگیری های خانواده رهنما برای گرفتن مرخصی بخاطر ممانعت های وزارت اطلاعات بی پاسخ ماند. فاطمه رهنما زندانی ۵۰ ساله، مدت دو سال و نیم در زندان اهواز در تبعید بسر می برد و تا کنون علی رغم بیماری جسمانی و روحی نتوانسته از حق مرخصی برخوردار گردد.
فاطمه رهنما در مرداد ماه سال ۸۸ بازداشت و از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به اتهام ارتباط با مجاهدین به ده سال زندان در تبعید محکوم شد. این در حالی است که وی پس از بازداشت به مدت دو ماه در انفرادی و تحت شرایط بسیار دشوار قرار داشته و تحت آن شرایط و با فشارهای بازجو مجبور به اعتراف دروغین شد. اما بعد از خارج شدن از سلول انفرادی و در دادگاه تمامی اتهامات خود و ارتباط با مجاهدین خلق را رد کرد.
در طی این مدت مادر این زندانی سیاسی از رنج و زندانی بودن فاطمه بیمار شد و در حالیکه در آخرین لحظات عمرش در انتظار آمدن و دیدن او چشم به در داشت، از دنیا رفت.
متن گفتگوی “جرس” با ناهید رهنما خواهر فاطمه رهنما در پی می آید:
خانم رهنما ضمن عرض تسلیت، لطفا در ابتدا بفرمایید آیا پیش از فوت مادرتان فاطمه توانست او را ببیند؟
مادرمان ده روز پیش در حالیکه چشم انتظار دیدن فاطمه بود از غصه از دنیا رفت. همانطور که قبلا هم به شما گفته بودم مادرم حدود شش ماه در بستر بیماری بودند اما در این مدت هر چه تلاش کردیم تا خواهرم به مرخصی بیاید بی نتیجه بود. مادر من بیماری اش به خاطر مشکلات و زندانی بودن خواهرم بود و چشمش به در خشک شد و از غصه دق کرد.
در مراسم تشیع مادرتان چطور؟ فاطمه توانست به مرخصی بیاید؟
ما به آقای دادستان اعلام وضعیت کردیم و ایشان هم به وزارت اطلاعات اعلام کردند اما با مرخصی خواهرم مخالفت شد. همان روزی هم که مادرم فوت کرد از طریق وکیل اقدام کردیم تا خواهرم بتواند به مراسم تشیع مادرم بیاید و به دادستان گفتیم که مادرم فوت کرده اما متاسفانه مراسم هفت مادرم هم گذشت اما با مرخصی وی مخالفت کردند. خود مددکاران زندان می گویند زندانی که یکی از نزدیکانش فوت می کند حداقل سه روز مرخصی شامل حالش می شود اما می بینیم که به راحتی حقوق زندانیان سیاسی نادیده گرفته می شود و خواهر من که به اتهام واهی و به ناحق در زندان است از حقوق اولیه خود نیز “محروم” است.
پاسخ دادستان به شما چه بود و آیا علت مخالفتشان را بیان کردند؟
دادستان می گویند پرونده هایی از این دست از دست من خارج است و زیر نظر مستقیم وزارت اطلاعات می باشد. حتی از زندان سپیدار هم خواستند تا ما یک گواهی فوت برای آنها فکس کنیم اما متاسفانه مسئولین آنجا هم تابع مقرارت تهران هستند و اختیاری ندارند و مقام اصلی که تصمیم گیرنده است همان وزارت اطلاعات است.
وزارت اطلاعات در خصوص این مخالفت ها پاسخی به شما می دهند؟
آنها هیچ پاسخی نمی دهند. همیشه همینگونه بوده است و واقعا مایه تاسف است. یکی از کارشناسان وزارت اطلاعات به من گفت که آن قسمت از وزارت اطلاعات که پرونده خواهر شما را دارد زیر نظر قوه قضاییه است و باید به قوه قضاییه مراجعه کنید اما هر بار که به هر قسمت از نهاد قضایی کشور که مراجعه می کنیم به سدی به نام وزارت اطلاعات برخورد می کنیم.
خود فاطمه نسبت به این شرایط اعتراض کرده است؟
خواهرم یک نامه جامعی در چهار صفحه خطاب به آقای لاریجانی نوشته است که مدتی پیش به یکی از مقامات قوه قضاییه دادم و در آنجا شروع کردم به بیان کردن مشکلات خواهرم که آن مقام قضایی گفت خود خواهرتان باید این مشکلات را بگوید نه شما! که من هم گفتم خود خواهرم نامه ای نوشته که به دفتر شما رساندم و خواهرم در این نامه شرح داده که در زمان بازداشت به مدت دو ماه در سلول انفرادی در بدترین شرایط نگهداری شده و در آن شرایط نامناسب مجبور به اعتراف شده است . این در حالی است که در پرونده خواهرم هیچ مدرکی دال بر ارتباط با سازمان مجاهدین انقلاب وجود ندارد غیر از همان نامه ای که بازجو در آن شرایط غیر استاندارد و به اجبار از او گرفته است. حالا آن مقام قضایی که نامه خواهرم را به او تحویل دادم گفته است رسیدگی می شود و ما منتظریم…
در میان صحبتهایتان اشاره کردید که در پیگیری هایتان متوجه شدید مقام اصلی تصمیم گیرنده وزارت اطلاعات می باشد حال ارزیابی شما از استقلال و اراده قوه قضاییه کشور چیست و آیا صحبتی با بالاترین مقام دستگاه قضایی کشور دارید؟
ببینید خانواده ما به هر جایی که امکان داشته مراجعه کرده اند و خود من حتی به دفتر آقای احمدی نژاد که یک دفتر ارتباطات مردمی دارند مراجعه کردم (به علت اینکه وزارت اطلاعات یکی از زیر مجموعه های دولت است و آقای احمدی نژاد هم رئیس دولت است) تا از وزارت اطلاعات شکایت کنم. وزارت اطلاعات بدون اینکه مدرکی داشته باشد حکم ده سال حبس در تبعید را برای خواهرم که در آستانه پنجاه سالگی است صادر کرده است. حال از این تریبون خطاب به بالاترین مقام قضایی کشور یعنی آقای لاریجانی می گویم که به پرونده خواهرم رسیدگی کنند. واقعا نمی دانم که یک بازجو می تواند اینقدر قدرت داشته باشد که این اتهامات بی اساس را به خواهرم بزند و سبب شود که ده سال حکم به او بدهند؟! آیا نگهداری یک زن مسن در انفرادی که مصداق بارز شکنجه است آن هم به مدت دو ماه برای گرفتن اعتراف اجباری هنر است؟ آن هم کسی که پیش سه تا از پزشکان معتمد اعصاب و روان پرونده پزشکی دارد. من از آقای لاریجانی درخواست می کنم به پرونده و نامه خواهرم رسیدگی کند.
پیگیری هایتان برای انتقال فاطمه از زندان سپیدار اهواز به زندان اوین به کجا رسیده است؟
درخواست کردیم و وکیلمان می گوید که چون حکم برای زندان اهواز می باشد اینها با انتقال او مخالفت می کنند.
برخورد مسئولین زندان اهواز با خواهرتان چگونه است؟
رفتار خواهرم طوری است که از رئیس زندان گرفته تا نگهبان زندان و همبندی هایش را وادار به احترام می کند و به همین خاطر برخورد مسئولین زندان سپیدار با او خوب است اما تا جایی که بتوانند. در هر حال زندان، زندان است و حتی خواهرم با زندانیان غیرسیاسی نگهداری می شود.
فاطمه از فوت مادرتان اطلاع دارد؟
همان روز که مادرم فوت کرد فاطمه با منزل تماس گرفته بود و من به ناچار جریان فوت مادر را به او گفتم و بشدت منقلب و ناراحت شد. واقعا دردناک است چون زمانی که عزیزی را از دست می دهیم در کنار هم بودن اعضای خانواده، سبب می شود تا آن غم و غصه را راحتر تحمل کنیم اما فاطمه در تنهایی باید غم از دست دادن مادرش را تحمل کند. جای تاسف است که اینها حتی نگاه انسانی نیز به مسائل ندارند.
از آخرین دیدار مادر و خواهرتان بگویید.
اوایل بهمن ماه سال گذشته من و برادرم توانستیم مادرم را به سختی و بر روی ویلچر به اهواز ببریم. و آن آخرین دیدار مادر و فاطمه بود. در این مدت دو سال و نیم که فاطمه زندان بود درد و رنجی که مادرم می کشید را می شد در نگاهش دید. ما تصمیم داشتیم بعد از عید دوباره او را برای دیدن دخترش ببریم اما متاسفانه وضعیت عمومی اشان این اجازه را نداد و حالشان بد شد و به کما رفتند و در بیمارستان بستری شدند بعد از آن ما هر چه سعی کردیم تا اجازه مرخصی فاطمه را بگیرم تا بالای سر مادر بیمارش باشد نتیجه نداد و با کمال تاسف حتی اجازه ندادند بر سر خاک مادرش حضور پیدا کند…حتی دادستان مادر من را روی ویلچر دیده بود و از وضعیتش خبر داشت و زمانیکه وکیلمان به دادستان خبر فوت مادرم را دادند ایشان متاثر شدند اما…. من واقعا متاسفم برای کسانیکه از درک چنین مسائلی ناتوان هستند.
در آخرین گفتگویی که با هم داشتیم از ناراحتی های خواهرتان گفتید آیا به مشکلات جسمانی ایشان رسیدگی شده و در حال حاضر وضعیت عمومی و روحی اشان چطور است؟
همانطور که قبلا گفتم یک توده در داخل سینه و رحمشان است که باید رسیدگی شود و مشکوک به سرطان است و هر شش ماه یکبار باید بررسی شود و علاوه بر بیماری جسمانی مشکلات روحی هم دارند که پیش سه پزشک معز و اعصاب پرونده پزشکی دارند و ما این پرونده ها را به مسئولین قضایی هم تحویل دادیم اما هیچگونه ترتیب اثری داده نشده است. حتی وکیلمان می گوید فقط چند تا از موکلانش هستند که اینطور روی آنها حساسیت دارند که متاسفانه یکی از آنها خواهر من است. جالب هم اینجاست که ایشان اصلا جرمی مرتکب نشده است و من نمی دانم اینها جواب خدا را چگونه می خواهند پس دهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
تعداد نظرات زیاد شده و سوال ثبت نمیشه چنانچه شد جواب میدم / در هر قسمتی نظر یا سوال کنید جواب داده میشه